گذشتهی ساده:
impregnatedشکل سوم:
impregnatedسومشخص مفرد:
impregnatesوجه وصفی حال:
impregnatingآبستن کردن، لقاح کردن، اشباع کردن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
Clothing impregnated with smoke.
لباسهایی که پر از دود شدهاست.
He was impregnated with Marxist ideas.
مغز او را از عقاید مارکسیستی پر کرده بودند.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «impregnate» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۰ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/impregnate