با خرید اشتراک حرفه‌ای، می‌توانید پوشه‌ها و لغات ذخیره شده در بخش لغات من را در دیگر دستگاه‌های خود همگام‌سازی کنید

Saturate

ˈsætʃərət ˈsætʃəreɪt ˈsætʃəreɪt ˈsætʃəreɪt ˈsætʃərət
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    saturated
  • شکل سوم:

    saturated
  • سوم شخص مفرد:

    saturates
  • وجه وصفی حال:

    saturating

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

  • verb - transitive
    خیساندن، کاملاً خیس کردن (در آب)، خواباندن (در روغن و غیره)
    • - My jacket was saturated with water.
    • - کت من خیس آب شده بود.
    • - The chef instructed us to saturate the steak.
    • - سرآشپز به ما دستور داد استیک را بخوابانیم.
  • verb - transitive
    پر کردن، اشباع کردن
    • - Commercial advertisements have completely saturated the city.
    • - شهر از آگهی‌های تبلیغاتی کاملاً پر شده است.
    • - Please don't saturate the market with our product.
    • - لطفا بازار را از محصول ما اشباع نکنید.
  • verb - transitive
    شیمی اشباع کردن
    • - If you plunge a piece of cotton in water, it becomes saturated.
    • - اگر تکه‌ی پنبه را در آب فروکنی، اشباع می‌شود.
    • - The chemist saturated the solution with salt.
    • - شیمی‌دان محلول را با نمک اشباع کرد.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد saturate

  1. verb drench, wet through
    Synonyms: bathe, douche, douse, imbue, immerse, impregnate, infuse, overfill, penetrate, percolate, permeate, pervade, sate, satiate, soak, sop, souse, steep, suffuse, surfeit, transfuse, wash, waterlog
    Antonyms: dehydrate, dry

ارجاع به لغت saturate

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «saturate» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۵ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/saturate

لغات نزدیک saturate

پیشنهاد بهبود معانی