گذشتهی ساده:
saturatedشکل سوم:
saturatedسومشخص مفرد:
saturatesوجه وصفی حال:
saturatingخیساندن، کاملاً خیس کردن (در آب)، خواباندن (در روغن و غیره)
My jacket was saturated with water.
کت من خیس آب شده بود.
The chef instructed us to saturate the steak.
سرآشپز به ما دستور داد استیک را بخوابانیم.
پر کردن، اشباع کردن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
Commercial advertisements have completely saturated the city.
شهر از آگهیهای تبلیغاتی کاملاً پر شده است.
Please don't saturate the market with our product.
لطفا بازار را از محصول ما اشباع نکنید.
شیمی اشباع کردن
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی شیمی
If you plunge a piece of cotton in water, it becomes saturated.
اگر تکهی پنبه را در آب فروکنی، اشباع میشود.
The chemist saturated the solution with salt.
شیمیدان محلول را با نمک اشباع کرد.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «saturate» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۶ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/saturate