گذشتهی ساده:
penetratedشکل سوم:
penetratedسومشخص مفرد:
penetratesوجه وصفی حال:
penetratingنفوذ کردن، رخنه کردن، داخل شدن، رد شدن از، عبور کردن از، سوراخ کردن، فرو رفتن در
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی ۵۰۴ واژه
The cold penetrated his bones.
سرما به استخوانهای او رخنه کرد.
The knife penetrated the thick rind of the watermelon with ease.
چاقو بهراحتی از پوست ضخیم هندوانه عبور کرد.
The bullet penetrated through his heart.
گلوله قلبش را سوراخ کرد.
Saltwater rusts and penetrates iron.
آب شور باعث زنگزدگی و سوراخشدن آهن میشود.
an apartment which I now penetrated for the first time
آپارتمانی که اکنون برای نخستین بار وارد آن شدم
an acid that penetrates into tissues
اسیدی که به درون بافتها رخنه میکند
to penetrate into the darkness
تاریکی را شکافتن
نفوذ کردن، رخنه کردن، وارد شدن (به سازمانی)
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The communists were planning to penetrate labor unions.
کمونیستها میخواستند در اتحادیههای کارگری نفوذ کنند.
Women could not penetrate the higher circles of the party.
زنها نمیتوانستند به دایرههای عالی حزب راه بیابند.
ورزش از خط دفاع عبور کردن، نفوذ کردن، راه خود را باز کردن، پیشروی کردن در دفاع
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی ورزش
With quick passes, the team managed to penetrate the opposing defense repeatedly.
با پاسهای سریع، تیم توانست بارها از دفاع حریف عبور کند.
Despite their efforts, the team could not penetrate the opponent’s strong defense.
باوجود تلاشهایشان، تیم نتوانست در دفاع قوی حریف نفوذ کند.
نفوذ کردن، راه یافتن، تاثیر گذاشتن، گسترش یافتن، رسیدن
The news of the disaster had not yet penetrated remote areas.
اخبار این فاجعه هنوز به مناطق دورافتاده نرسیده بود.
Her words penetrated his heart and changed his perspective.
سخنان او بر دلش تأثیر گذاشت و دیدگاهش را تغییر داد.
The teacher's words of encouragement penetrated my despair.
سخنان تشویقآمیز معلم نومیدی مرا زائل کرد.
دیدن، روشن کردن، نمایان کردن (در تاریکی)
The searchlights penetrated the night sky, revealing the mountains.
چراغهای جستوجو، تاریکی شب را شکافتند و کوهها را نمایان کردند.
Even a small candle could penetrate the gloom of the abandoned house.
حتی شمعی کوچک هم میتوانست تاریکی خانه متروکه را روشن کند.
دخول کردن (عمل جنسی انجام دادن)
He was informed that penetration without consent is considered assault.
به او اطلاع داده شد که دخول بدون رضایت، تجاوز جنسی محسوب میشود.
The doctor explained how infections can spread if one partner penetrates the other without protection.
پزشک توضیح داد که اگر شریک جنسی بدون محافظ دخول کند، عفونتها میتوانند گسترش پیدا کنند.
کاوش کردن، مطالعه کردن، درک کردن، فهمیدن
He spent years trying to penetrate the artist’s creative process.
او سالها تلاش کرد تا فرآیند خلاقانهی هنرمند را درک کند.
It’s difficult to penetrate her thoughts; she rarely shares them.
فهمیدن افکار او دشوار است؛ او به ندرت آنها را به اشتراک میگذارد.
a scientific secret which will be eventually penetrated by other countries too
راز علمیای که بالأخره کشورهای دیگر هم کشف خواهند کرد.
a sage who penetrates the underlying principles of physics
حکیمی که اصول بنیادی فیزیک را درک میکند
گذشتهی ساده penetrate در زبان انگلیسی penetrated است.
شکل سوم penetrate در زبان انگلیسی penetrated است.
وجه وصفی حال penetrate در زبان انگلیسی penetrating است.
سومشخص مفرد penetrate در زبان انگلیسی penetrates است.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «penetrate» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۰ آبان ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/penetrate