فست‌دیکشنری ۱۷ ساله شد! 🎉

Pass Through

آخرین به‌روزرسانی:

معنی

  • phrasal verb
    عبور کردن (از جایی)
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد pass through

  1. phrasal verb Visit a place without stopping or only stopping briefly

ارجاع به لغت pass through

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «pass through» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۰ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/pass through

لغات نزدیک pass through

پیشنهاد بهبود معانی