آخرین به‌روزرسانی:

Encroach

ɪnˈkroʊtʃ ɪnˈkrəʊtʃ

گذشته‌ی ساده:

encroached

شکل سوم:

encroached

سوم‌شخص مفرد:

encroaches

وجه وصفی حال:

encroaching

معنی و نمونه‌جمله‌ها

verb - intransitive

دست‌اندازی کردن، دست‌درازی کردن، تخطی کردن، تجاوزکردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار اندروید فست دیکشنری

to encroach on the territory of a neighboring country

به سرزمین کشور همسایه تجاوز کردن

A government that encroaches upon the liberties of its citizens.

دولتی که به آزادی‌های شهروندان خود تجاوز می‌کند.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد encroach

  1. verb invade another’s property, business
    Synonyms:
    intrude interfere trespass infringe impinge meddle intervene overstep muscle in horn in butt in barge in elbow in squeeze in crash arrogate appropriate usurp entrench trench make inroads work in worm in stick nose into put two cents in
    Antonyms:
    keep off

ارجاع به لغت encroach

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «encroach» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۷ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/encroach

لغات نزدیک encroach

پیشنهاد بهبود معانی