فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Butt In

معنی و نمونه‌جمله‌ها

phrasal verb C2

عامیانه فضولی کردن، دخالت بی‌جا کردن، خود را وسط انداختن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام

Stop butting in!

دخالت نکن!

Sorry, I don't mean to butt in.

ببخشید قصد فضولی کردن ندارم.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد butt in

  1. verb meddle
    Synonyms:
    intrude interject interrupt bother disturb pry pester cut in chisel in barge in muscle in poke one’s face in get into the act put one’s two cents in burst in charge in

ارجاع به لغت butt in

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «butt in» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/butt-in-or-into

لغات نزدیک butt in

پیشنهاد بهبود معانی