امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Intrude

ɪnˈtruːd ɪnˈtruːd
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    intruded
  • شکل سوم:

    intruded
  • سوم‌شخص مفرد:

    intrudes
  • وجه وصفی حال:

    intruding

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adverb C2
سرزده آمدن، فضولانه آمدن، بدون حق وارد شدن، به‌زور داخل شدن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس
- He intruded himself upon us uninvited.
- او بدون دعوت خودش را به ما تحمیل کرد.
- He intrudes his own political ideas into the play.
- او عقاید سیاسی خود را بر نمایش تحمیل می‌کند.
- to intrude upon another's privacy
- مخل خلوت دیگری شدن
- I don't want to intrude on your family.
- نمی‌خواهم مزاحم خانواده‌ی شما بشوم.
- I don't wish to intrude, I've just come to take my key.
- نمی‌خواهم مزاحم شوم، فقط می‌خواهم کلیدم را بردارم.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد intrude

  1. verb trespass, interrupt
    Synonyms:
    barge in bother butt in chisel in cut in disturb encroach entrench go beyond hold up horn in infringe insinuate intercalate interfere interject interlope intermeddle interpolate interpose introduce invade meddle obtrude overstep pester push in thrust violate
    Antonyms:
    leave leave alone withdraw

ارجاع به لغت intrude

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «intrude» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۷ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/intrude

لغات نزدیک intrude

پیشنهاد بهبود معانی