با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Obtrude

əbˈtruːd əbˈtruːd
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive adverb
بدون تقاضا چیزی را مطرح کردن، مزاحم شدن، متحمل شدن بر، جسارت کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری
- The snail slowly obtruded his tentacle.
- حلزون آهسته‌آهسته شاخک خود را بیرون داد.
- Rain forced us to obtrude ourselves upon them.
- باران ما را مجبور کرد که سربار آن‌ها بشویم.
- He is used to obtruding his opinions.
- او عادت دارد که عقاید خود را تحمیل بکند.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد obtrude

  1. verb To force or come in as an improper or unwanted element
    Synonyms: intrude, cut in, impose, horn in, push out, infringe, interfere, thrust out

ارجاع به لغت obtrude

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «obtrude» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/obtrude

لغات نزدیک obtrude

پیشنهاد بهبود معانی