فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Obtrude

əbˈtruːd əbˈtruːd

معنی و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive adverb

بدون تقاضا چیزی را مطرح کردن، مزاحم شدن، متحمل شدن بر، جسارت کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس

The snail slowly obtruded his tentacle.

حلزون آهسته‌آهسته شاخک خود را بیرون داد.

Rain forced us to obtrude ourselves upon them.

باران ما را مجبور کرد که سربار آن‌ها بشویم.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

He is used to obtruding his opinions.

او عادت دارد که عقاید خود را تحمیل بکند.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد obtrude

  1. verb to force or come in as an improper or unwanted element
    Synonyms:
    interfere intrude impose cut in infringe horn in force thrust out push out

ارجاع به لغت obtrude

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «obtrude» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/obtrude

لغات نزدیک obtrude

پیشنهاد بهبود معانی