آیکن بنر

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

مشاهده
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • Collocations
    • لغات هم‌خانواده
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۱۶ مهر ۱۴۰۳

    Impose

    ɪmˈpoʊz ɪmˈpəʊz

    گذشته‌ی ساده:

    imposed

    شکل سوم:

    imposed

    سوم‌شخص مفرد:

    imposes

    وجه وصفی حال:

    imposing

    معنی impose | جمله با impose

    verb - transitive C1

    تحمیل کردن (قانون و مالیات و مجازات و غیره)

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی کاربردی پیشرفته

    مشاهده

    They imposed heavy taxes on the people.

    آنان مالیات‌های سنگینی به مردم تحمیل کردند.

    It is unfair to impose such heavy taxes on low-income families.

    تحمیل کردن چنین مالیات‌های سنگینی بر خانواده‌های کم‌درآمد ناعادلانه است.

    verb - transitive C1

    قبولاندن، تحمیل کردن (باور یا شیوه‌ی زندگی و غیره) (به‌زور)

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    خرید اشتراک فست دیکشنری

    to impose one's will on others

    اراده‌ی خود را به دیگران تحمیل کردن

    He tried to impose his will on the citizens through fear and intimidation.

    او با ترس و ارعاب سعی کرد اراده‌ی خود را به شهروندان بقبولاند.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    to impose false cures on patients

    مداواهای قلابی به بیماران قبولاندن

    verb - intransitive

    سربار شدن

    He imposed himself on the host.

    او خود را سربار میزبان کرد.

    I don't want to impose on you.

    نمی‌خواهم سربار شما شوم.

    verb - transitive

    بستن (صفحه)، صفحه‌بندی کردن

    The editor imposed the articles.

    سردبیر مقالات را بست.

    He imposed the text.

    متن را صفحه‌بندی کرد.

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد impose

    1. verb set, dictate
      Synonyms:
      place order command dictate require fix establish institute ordain prescribe appoint compel force lay down enforce put demand oblige decree enjoin charge lay levy inflict visit burden introduce exact constrain promulgate put foot down saddle lay down the law force upon intrude trespass infringe encroach obtrude move in on horn in take advantage presume read riot act foist lade wreak wreck wish

    Collocations

    impose on somebody

    به کسی تحمیل کردن، به کسی اجحاف کردن

    impose oneself on somebody

    خود را به کسی تحمیل کردن، سربار کسی شدن

    impose (or lift) a curfew

    خاموش‌باش اعلام کردن (یا رفع کردن)

    لغات هم‌خانواده impose

    • noun
      imposition
    • verb - transitive
      impose

    سوال‌های رایج impose

    گذشته‌ی ساده impose چی میشه؟

    گذشته‌ی ساده impose در زبان انگلیسی imposed است.

    شکل سوم impose چی میشه؟

    شکل سوم impose در زبان انگلیسی imposed است.

    وجه وصفی حال impose چی میشه؟

    وجه وصفی حال impose در زبان انگلیسی imposing است.

    سوم‌شخص مفرد impose چی میشه؟

    سوم‌شخص مفرد impose در زبان انگلیسی imposes است.

    ارجاع به لغت impose

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «impose» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/impose

    لغات نزدیک impose

    • - importune
    • - importunity
    • - impose
    • - impose (or lift) a curfew
    • - Impose censorship
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    لغات شب یلدا به انگلیسی

    لغات شب یلدا به انگلیسی

    اصطلاحات و لغات والیبالی در انگلیسی

    اصطلاحات و لغات والیبالی در انگلیسی

    لغات و اصطلاحات بسکتبال به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات بسکتبال به انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    paddle tennis sphygmomanometer motor home newsletter invoice wetsuit three sheets to the wind job hunting apply alumna antibody food poisoning for example for real for sure جهت‌دهی آنفلوانزا ماهی هامور سپور ماهی کفشک ماهی باراکودا ماهی آمبرجک ماهی سرخ‌طبل ماهی لوتی قفس ابطال باطله باطل کردن بطالت واجد شرایط
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.