گذشتهی ساده:
imposedشکل سوم:
imposedسومشخص مفرد:
imposesوجه وصفی حال:
imposingتحمیل کردن (قانون و مالیات و مجازات و غیره)
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی واژگان کاربردی سطح پیشرفته
They imposed heavy taxes on the people.
آنان مالیاتهای سنگینی به مردم تحمیل کردند.
It is unfair to impose such heavy taxes on low-income families.
تحمیل کردن چنین مالیاتهای سنگینی بر خانوادههای کمدرآمد ناعادلانه است.
قبولاندن، تحمیل کردن (باور یا شیوهی زندگی و غیره) (بهزور)
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
to impose one's will on others
ارادهی خود را به دیگران تحمیل کردن
He tried to impose his will on the citizens through fear and intimidation.
او با ترس و ارعاب سعی کرد ارادهی خود را به شهروندان بقبولاند.
to impose false cures on patients
مداواهای قلابی به بیماران قبولاندن
سربار شدن
He imposed himself on the host.
او خود را سربار میزبان کرد.
I don't want to impose on you.
نمیخواهم سربار شما شوم.
بستن (صفحه)، صفحهبندی کردن
The editor imposed the articles.
سردبیر مقالات را بست.
He imposed the text.
متن را صفحهبندی کرد.
به کسی تحمیل کردن، به کسی اجحاف کردن
خود را به کسی تحمیل کردن، سربار کسی شدن
خاموشباش اعلام کردن (یا رفع کردن)
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «impose» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/impose