گذشتهی ساده:
dictatedشکل سوم:
dictatedسومشخص مفرد:
dictatesوجه وصفی حال:
dictatingدیکته کردن، با صدای بلند خواندن، امر کردن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
He dictated the story and the students wrote it down.
او داستان را دیکته کرد و شاگردان آن را نوشتند.
I dictated the letter to the secretary.
من نامه را به منشی دیکته کردم.
Peace terms were dictated to the defeated Germany.
شرایط صلح به آلمان شکست خورده تحمیل شد.
You can't dictate to people how they should vote.
شما نمیتوانید به مردم دستور بدهید که چگونه رأی بدهند.
The law dictated that his head should be cut off.
قانون چنین حکم میکرد که سرش را بزنند.
One must listen to the dictates of one's conscience.
آدم باید به ندای وجدان خود گوش فرا دهد.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «dictate» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/dictate