آخرین به‌روزرسانی:

Regiment

ˈredʒəmənt ˈredʒəmənt

شکل جمع:

regiments

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable

(نظامی) هنگ

to regiment the industries of a country.

صنایع یک کشور را به نظم درآوردن.

a regiment of horse.

هنگ سواره نظام.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

the 1st battalion of the infantry regiment.

گردان اول هنگ پیاده.

he commanded a motorized regiment.

او یک هنگ موتوری را فرماندهی می‌کرد.

noun countable

(مجازی) فوج، لشکر، خیل عظیم، گروه بسیار

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار آی او اس فست دیکشنری
verb - transitive countable

(به طعنه) گروه‌بندی کردن، تحت فشار قرار دادن، سختگیری کردن نسبت به، تحت انضباط درآوردن، با انضباط ارتشی برگزار کردن، دسته‌دسته کردن

an education that regiments children.

آموزش و پرورشی که بچه‌ها را منضبط می‌کند.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد regiment

  1. noun a unit of an army, sense 1
    Synonyms:
    soldiers troops corps military organization cadre order control
  1. verb to put in order
    Synonyms:
    order control systematize discipline

ارجاع به لغت regiment

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «regiment» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۷ تیر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/regiment

لغات نزدیک regiment

پیشنهاد بهبود معانی