دارای روش یا قاعده کردن، اسلوب دادن، منظم کردن، نظم دادن، روشمند کردن، سامان بخشیدن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The company hired a consultant to help systematize their hiring process.
شرکت برای روشمند کردن فرآیند استخدام خود یک مشاور استخدام کرد.
The manager decided to systematize the office filing system to make it more efficient.
مدیر تصمیم گرفت برای کارامدتر کردن سیستم بایگانی اداری آن را منظم کند.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «systematize» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/systematize