آیکن بنر

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

مشاهده
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • Collocations
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۱۴ آبان ۱۴۰۴

    Marshal

    ˈmɑːrʃl ˈmɑːʃl

    گذشته‌ی ساده:

    marshaled

    شکل سوم:

    marshaled

    سوم‌شخص مفرد:

    marshals

    وجه وصفی حال:

    marshaling

    شکل جمع:

    marshals

    توضیحات:

    شکل نوشتاری دیگر این لغت در گذشته‌ی ساده و شکل سوم: marshalled

    شکل نوشتاری دیگر این لغت در وجه وصفی حال: marshalling

    معنی marshal | جمله با marshal

    verb - transitive

    سازمان دادن، گرد آوردن، بسیج کردن، آماده کردن، سامان دادن، جمع‌آوری کردن

    The general marshalled his troops before launching the attack.

    ژنرال، نیروهایش را پیش‌از آغاز حمله سامان داد.

    They marshalled volunteers to clean the beach after the storm.

    آن‌ها داوطلبان را برای پاکسازی ساحل پس‌از طوفان، گرد آوردند.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    I tried to marshal my thoughts.

    کوشیدم که افکار خود را متمرکز کنم.

    to marshal forces for battle

    نیروها را برای نبرد آراستن

    noun countable

    انگلیسی بریتانیایی مسئول برگزاری

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    جای تبلیغ شما در فست دیکشنری

    Festival marshals helped people find the exits after the fireworks show.

    مسئولان جشنواره پس‌از نمایش آتش‌بازی به مردم کمک کردند تا خروجی‌ها را پیدا کنند.

    Event marshals ensured that everyone followed safety rules.

    مسئولان مراسم اطمینان حاصل کردند که همه از قوانین ایمنی پیروی کنند.

    noun countable

    انگلیسی آمریکایی پیشاهنگ مراسم، رهبر رژه، مارشال

    The festival’s marshal delivered a short speech before the procession began.

    رهبر مراسم پیش‌از آغاز رژه، سخنرانی کوتاهی ایراد کرد.

    Being named marshal was a great honor for the retired firefighter.

    انتخاب شدن به‌عنوان مارشال، افتخار بزرگی برای آتش‌نشان بازنشسته بود.

    noun countable

    انگلیسی آمریکایی حقوق مأمور اجرای احکام دادگاه، مأمور قضایی

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی حقوق

    مشاهده

    A federal marshal delivered the court order to the defendant’s home.

    مأمور فدرال، حکم دادگاه را به منزل متهم رساند.

    The marshals are responsible for protecting witnesses during the trial.

    مأموران، مسئول حفاظت از شاهدان درطول محاکمه هستند.

    noun countable

    مارشال (عنوان رسمی نظامی)

    شکل نوشتاری دیگر: Marshal

    The president awarded the title of field marshal to the victorious general.

    رئیس‌جمهور، عنوان مارشال را به ژنرال پیروز اعطا کرد.

    The air vice marshal inspected the new fighter jets at the base.

    معاون مارشال هوایی از جنگنده‌های جدید در پایگاه بازدید کرد.

    noun countable

    مارشال (عنوان رسمی در نظام پلیس یا آتش‌نشانی آمریکا)

    شکل نوشتاری دیگر: Marshal

    Marshal Davis will oversee the investigation personally.

    مارشال دیویس شخصاً بر روند تحقیقات نظارت خواهد کرد.

    The fire marshal inspected the building to ensure it met safety standards.

    مارشال آتش‌نشانی، ساختمان را بازرسی کرد تا از رعایت استانداردهای ایمنی اطمینان حاصل کند.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    The marshal captured the horse thieves.

    کلانتر اسب دزدها را دستگیر کرد.

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد marshal

    1. verb organize, guide
      Synonyms:
      order arrange direct guide lead gather collect assemble group align muster rally conduct distribute dispose draw up line up deploy escort usher space array rank mobilize systematize methodize
      Antonyms:
      disorganize
    1. noun a high military officer
      Synonyms:
      marshall provost marshal field-marshal air-marshal
    1. noun a local policeman
      Synonyms:
      constable patrolman deputy

    Collocations

    the marshal plan

    طرح مارشال (برنامه کمک امریکا به کشورهای جنگ زده‌ی اروپا پس از جنگ دوم جهانی)

    provost marshal

    رئیس دژبان پادگان

    سوال‌های رایج marshal

    شکل جمع marshal چی میشه؟

    شکل جمع marshal در زبان انگلیسی marshals است.

    ارجاع به لغت marshal

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «marshal» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/marshal

    لغات نزدیک marshal

    • - marsh marigold
    • - marsha
    • - marshal
    • - marshall
    • - marshalsea
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    اصطلاحات و لغات والیبالی در انگلیسی

    اصطلاحات و لغات والیبالی در انگلیسی

    لغات و اصطلاحات بسکتبال به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات بسکتبال به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات فوتبالی به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات فوتبالی به انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    humanistic humanities humongous hunch hydration hypothetically ideally trick turban micromanagement hepatitis orange juice lowboy evolutionist aft رغبت مذمت کردن مذاب ذوب شدن ذوب کردن قلابچه‌ماهی چرم‌ماهی گورخرماهی فیل‌ماهی اعتلا اولویت‌بندی کردن پرآب تهاتر کردن جنوب شرقی جوی
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.