آیکن بنر

خرید اشتراک یک‌ساله با ٪۳۱ تخفیف

خرید اشتراک یک‌ساله با ٪۳۱ تخفیف

خرید
آخرین به‌روزرسانی:

Marshal

ˈmɑːrʃl ˈmɑːʃl

گذشته‌ی ساده:

marshaled

شکل سوم:

marshaled

سوم‌شخص مفرد:

marshals

وجه وصفی حال:

marshaling

شکل جمع:

marshals

توضیحات:

شکل نوشتاری دیگر این لغت در گذشته‌ی ساده و شکل سوم: marshalled

شکل نوشتاری دیگر این لغت در وجه وصفی حال: marshalling

معنی marshal | جمله با marshal

verb - transitive

سازمان دادن، گرد آوردن، بسیج کردن، آماده کردن، سامان دادن، جمع‌آوری کردن

The general marshalled his troops before launching the attack.

ژنرال، نیروهایش را پیش‌از آغاز حمله سامان داد.

They marshalled volunteers to clean the beach after the storm.

آن‌ها داوطلبان را برای پاکسازی ساحل پس‌از طوفان، گرد آوردند.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

I tried to marshal my thoughts.

کوشیدم که افکار خود را متمرکز کنم.

to marshal forces for battle

نیروها را برای نبرد آراستن

noun countable

انگلیسی بریتانیایی مسئول برگزاری

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

Festival marshals helped people find the exits after the fireworks show.

مسئولان جشنواره پس‌از نمایش آتش‌بازی به مردم کمک کردند تا خروجی‌ها را پیدا کنند.

Event marshals ensured that everyone followed safety rules.

مسئولان مراسم اطمینان حاصل کردند که همه از قوانین ایمنی پیروی کنند.

noun countable

انگلیسی آمریکایی پیشاهنگ مراسم، رهبر رژه، مارشال

The festival’s marshal delivered a short speech before the procession began.

رهبر مراسم پیش‌از آغاز رژه، سخنرانی کوتاهی ایراد کرد.

Being named marshal was a great honor for the retired firefighter.

انتخاب شدن به‌عنوان مارشال، افتخار بزرگی برای آتش‌نشان بازنشسته بود.

noun countable

انگلیسی آمریکایی حقوق مأمور اجرای احکام دادگاه، مأمور قضایی

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی حقوق

مشاهده

A federal marshal delivered the court order to the defendant’s home.

مأمور فدرال، حکم دادگاه را به منزل متهم رساند.

The marshals are responsible for protecting witnesses during the trial.

مأموران، مسئول حفاظت از شاهدان درطول محاکمه هستند.

noun countable

مارشال (عنوان رسمی نظامی)

شکل نوشتاری دیگر: Marshal

The president awarded the title of field marshal to the victorious general.

رئیس‌جمهور، عنوان مارشال را به ژنرال پیروز اعطا کرد.

The air vice marshal inspected the new fighter jets at the base.

معاون مارشال هوایی از جنگنده‌های جدید در پایگاه بازدید کرد.

noun countable

مارشال (عنوان رسمی در نظام پلیس یا آتش‌نشانی آمریکا)

شکل نوشتاری دیگر: Marshal

Marshal Davis will oversee the investigation personally.

مارشال دیویس شخصاً بر روند تحقیقات نظارت خواهد کرد.

The fire marshal inspected the building to ensure it met safety standards.

مارشال آتش‌نشانی، ساختمان را بازرسی کرد تا از رعایت استانداردهای ایمنی اطمینان حاصل کند.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

The marshal captured the horse thieves.

کلانتر اسب دزدها را دستگیر کرد.

پیشنهاد بهبود معانی

انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد marshal

  1. noun a high military officer
    Synonyms:
    marshall provost marshal field-marshal air-marshal
  1. noun a local policeman

Collocations

the marshal plan

طرح مارشال (برنامه کمک امریکا به کشورهای جنگ زده‌ی اروپا پس از جنگ دوم جهانی)

provost marshal

رئیس دژبان پادگان

سوال‌های رایج marshal

شکل جمع marshal چی میشه؟

شکل جمع marshal در زبان انگلیسی marshals است.

ارجاع به لغت marshal

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «marshal» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ آبان ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/marshal

لغات نزدیک marshal

پیشنهاد بهبود معانی