فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Align

əˈlaɪn əˈlaɪn

گذشته‌ی ساده:

aligned

شکل سوم:

aligned

سوم‌شخص مفرد:

aligns

وجه وصفی حال:

aligning

توضیحات:

این لغت به شکل aline نیز نوشته می‌شود ولی شکل نوشتاری align رایج است.

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive C1

ردیف کردن، به خط کردن، به صف کردن

The teacher asked the students to align their desks.

معلم از دانش‌آموزان خواست قبل از آزمون میزهای خود را ردیف کنند.

The construction workers had to aline the bricks carefully to ensure the wall was straight.

کارگران ساختمانی باید آجرها را با دقت ردیف می‌کردند تا مطمئن شوند که دیوار صاف است.

verb - transitive

اقتصاد سیاست هم‌سو کردن، هم‌داستان کردن، هم‌عهد کردن

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی اقتصاد

مشاهده

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

هوش مصنوعی فست دیکشنری

Later on, he aligned himself with socialists.

بعدها با سوسیالیست‌ها خودش را هم‌داستان کرد.

The politician decided to align himself with the progressive party to gain their support in the upcoming election.

این سیاستمدار تصمیم گرفت خود را با حزب پیشرو هم‌سو کند تا حمایت آن‌ها را در انتخابات پیش‌رو جلب کند.

verb - transitive

میزان کردن، تراز کردن، میزان‌بندی کردن، تنظیم کردن (اتومبیل)

The mechanic had to align the wheels of the car after the accident.

بعد از تصادف، مکانیک مجبور شد چرخ‌های ماشین را میزان کند.

It is important to align the wheels of your car regularly to prevent tire wear.

برای جلوگیری از سایش لاستیک، مهم است که چرخ‌های ماشین خود را مرتباً میزان کنید.

verb - intransitive

هم‌صف شدن، هم‌سو شدن، در یک ردیف قرار گرفتن

She aligned with her friends against a common enemy.

او با دوستانش در برابر دشمن مشترک هم‌صف شد.

The soldiers quickly aligned.

سربازان به‌سرعت در یک ردیف قرار گرفتند.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد align

  1. verb line up, arrange next to
    Synonyms:
    order arrange straighten adjust regulate fix coordinate even even up range make parallel allineate
    Antonyms:
    separate mess up divide
  1. verb join; bring to agreement
    Synonyms:
    join associate agree cooperate ally affiliate sympathize follow join sides
    Antonyms:
    disjoin

ارجاع به لغت align

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «align» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۱ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/align

لغات نزدیک align

پیشنهاد بهبود معانی