گذشتهی ساده:
adjustedشکل سوم:
adjustedسومشخص مفرد:
adjustsوجه وصفی حال:
adjustingتعدیل کردن، تنظیم کردن، برطرف کردن، میزان کردن، مطابق کردن
He adjusted the differences.
او اختلافات را برطرف کرد.
to examine and adjust accounts
حسابها را بررسی و تعدیل کردن
to adjust the watch
ساعت را تنظیم کردن
وفق دادن، سازگار کردن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The human body adjusts itself to heat and cold.
بدن انسان خود را با سرما و گرما تطبیق میدهد (سازگار میکند).
(بیمه) خسارت بیمه را محاسبه کردن، تسویه نمودن
(خود را) تطبیق دادن
سازگار، هماهنگ
ناسازگار، ناهماهنگ
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «adjust» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/adjust