گذشتهی ساده:
reconciledشکل سوم:
reconciledسومشخص مفرد:
reconcilesوجه وصفی حال:
reconcilingصلح دادن، آشتی دادن، تطبیق کردن، راضی ساختن، وفق دادن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
Their father reconciled the two quarreling brothers.
پدرشان آن دو برادر را که نزاع داشتند آشتی داد.
They decided to reconcile their differences.
آنان تصمیم گرفتند که اختلافات خود را برطرف کنند.
She refused to be reconciled with her husband.
او از آشتی کردن با شوهرش سر باز زد.
I reconciled my checkbook with the bank statement.
دفترچهی بانکی خود را با صورتحساب بانک تطبیق کردم.
We must reconcile our ideals with reality.
باید آرمانهای خود را با واقعیت منطبق کنیم.
The widow became reconciled to her lot.
بیوهزن سرنوشت خود را قبول کرد.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «reconcile» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۱ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/reconcile