امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Arbitrate

ˈɑːrbətreɪt ˈɑːbətreɪt
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    arbitrated
  • شکل سوم:

    arbitrated
  • سوم‌شخص مفرد:

    arbitrates
  • وجه وصفی حال:

    arbitrating

معنی و نمونه‌جمله‌ها

verb - intransitive verb - transitive
داوری کردن، حکمیت کردن، فیصله دادن، فتوا دادن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام
- He arbitrated between the government and the suing companies.
- او بین دولت و شرکت‌های شاکی داوری کرد.
- The two companies decided to arbitrate their differences.
- دو شرکت تصمیم گرفتند اختلافات خود را فیصله دهند.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد arbitrate

  1. verb achieve settlement
    Synonyms:
    adjudge adjudicate adjust bring to terms come to school come to terms conciliate decide determine hammer out a deal interpose intervene judge make a deal mediate meet halfway negotiate parley pass judgment placate play ball reconcile referee settle smooth soothe step in straighten out strike happy medium trade off umpire work out a deal
    Antonyms:
    let ride

ارجاع به لغت arbitrate

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «arbitrate» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/arbitrate

لغات نزدیک arbitrate

پیشنهاد بهبود معانی