گذشتهی ساده:
arbitratedشکل سوم:
arbitratedسومشخص مفرد:
arbitratesوجه وصفی حال:
arbitratingداوری کردن، حکمیت کردن، فیصله دادن، فتوا دادن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
He arbitrated between the government and the suing companies.
او بین دولت و شرکتهای شاکی داوری کرد.
The two companies decided to arbitrate their differences.
دو شرکت تصمیم گرفتند اختلافات خود را فیصله دهند.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «arbitrate» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/arbitrate