Decide

dɪˈsaɪd dɪˈsaɪd
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    decided
  • شکل سوم:

    decided
  • سوم‌شخص مفرد:

    decides
  • وجه وصفی حال:

    deciding

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive A2
تصمیم گرفتن، تعیین کردن، مشخص کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
- Abraham decided to give up smoking.
- ابراهیم تصمیم گرفت سیگار را ترک کند.
- He will decide the outcome.
- او نتیجه را تعیین خواهد کرد.
- The judge will decide his fate.
- قاضی سرنوشت او را تعیین خواهد کرد.
- the deciding factor
- عامل تعیین‌کننده (سرنوشت‌ساز)
- We decided it was not wise to go.
- ما به این نتیجه رسیدیم که رفتن عاقلانه نیست.
- It was higher salary that decided him to accept that job.
- حقوق بالاتر بود که باعث شد آن شغل را قبول کند.
نمونه‌جمله‌های بیشتر
verb - intransitive
قصد کردن، مصمم شدن
- If you really decide, you will succeed.
- اگر واقعاً اراده کنی، موفق خواهی شد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد decide

  1. verb make a determination; settle an issue
    Synonyms: adjudge, adjudicate, agree, arrive at conclusion, award, call shots, cast the die, choose, cinch, clinch, come to agreement, come to conclusion, come to decision, commit oneself, conclude, conjecture, decree, determine, draw a conclusion, elect, end, establish, figure, fix upon, form opinion, gather, go down line, guess, have final word, judge, make a decision, make up mind, mediate, opt, pick, poll, purpose, reach decision, resolve, rule, select, set, surmise, take a stand, tap, vote, will
    Antonyms: defer, delay, hesitate, postpone, procrastinate, put off, wait

Phrasal verbs

لغات هم‌خانواده decide

ارجاع به لغت decide

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «decide» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/decide

لغات نزدیک decide

پیشنهاد بهبود معانی