آیکن بنر

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

مشاهده
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • Collocations
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۱۳ آذر ۱۴۰۲

    Delay

    dɪˈleɪ dɪˈleɪ

    گذشته‌ی ساده:

    delayed

    شکل سوم:

    delayed

    سوم‌شخص مفرد:

    delays

    وجه وصفی حال:

    delaying

    شکل جمع:

    delays

    معنی delay | جمله با delay

    noun countable uncountable A2

    تأخیر، تعلل، درنگ

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی کاربردی متوسط

    مشاهده

    We had a delay of two hours at the airport.

    در فرودگاه دو ساعت معطلی داشتیم.

    without delay

    بدون تأخیر، بی‌درنگ

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    Bad weather caused a delay in the next flight.

    هوای بد موجب تأخیر در پرواز بعدی شد.

    The delay was very long.

    مدت تأخیر خیلی طولانی بود.

    verb - transitive

    به‌ تأخیر انداختن، بهانه ‌کردن

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    جای تبلیغ شما در فست دیکشنری

    Our flight was delayed two hours.

    پرواز ما دو ساعت عقب افتاد (به تأخیر افتاد).

    The jury delayed a verdict for several hours.

    هیئت منصفه صدور رأی را چندین ساعت به تأخیر انداخت.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    delayed reaction

    واکنش با تأخیر

    We decided to delay our departure.

    تصمیم گرفتیم رفتن خود را به تأخیر بیندازیم.

    Snow delayed our progress.

    برف پیشرفت ما را کند کرد.

    delayed payments

    پرداخت‌های معوقه

    verb - intransitive

    تأخیر کردن

    They delayed so much that the train left.

    آن‌ها آن‌قدر تعلل کردند که قطار رفت.

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد delay

    1. noun deferment, interruption
      Synonyms:
      wait stop stall interruption holding moratorium problem setback hindrance obstruction tie-up jam detention check deferment suspension discontinuation postponement holding pattern retardation stoppage interval reprieve adjournment procrastination stay logjam hold-up downtime retardment tarrying lingering dawdling putting off lag demurral surcease cunctation cooling-off period showstopper prorogation filibuster bind hangup
      Antonyms:
      speed rush advance expedition haste dispatch furtherance hastening

    Collocations

    delaying tactics

    (برای مدتی) توقف کردن، پلکیدن، گهماره رفتن، پرسه زدن، تمهیدهای وقفه آفرین، توسل به حیله برای ایجاد تأخیر

    سوال‌های رایج delay

    گذشته‌ی ساده delay چی میشه؟

    گذشته‌ی ساده delay در زبان انگلیسی delayed است.

    شکل سوم delay چی میشه؟

    شکل سوم delay در زبان انگلیسی delayed است.

    شکل جمع delay چی میشه؟

    شکل جمع delay در زبان انگلیسی delays است.

    وجه وصفی حال delay چی میشه؟

    وجه وصفی حال delay در زبان انگلیسی delaying است.

    سوم‌شخص مفرد delay چی میشه؟

    سوم‌شخص مفرد delay در زبان انگلیسی delays است.

    ارجاع به لغت delay

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «delay» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۷ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/delay

    لغات نزدیک delay

    • - delaware
    • - delaware bay
    • - delay
    • - delay distortion
    • - delay element
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    انواع سبزیجات به انگلیسی

    انواع سبزیجات به انگلیسی

    اسامی گل ها به انگلیسی

    اسامی گل ها به انگلیسی

    انواع درختان به انگلیسی

    انواع درختان به انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    conversationalist copilot cornerstone cornstarch eid al-adha eleventh eliot elude emergence emergent empathetic empowerment ethics evan even-tempered پرورش ایاب و ذهاب راسخ رسوخ رشک رشک بردن رعیت رفعت روزن رهگذر زادبوم زرتشت زرشک زرشکی ساروج
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.