fellow traveler, companion, companion of the road, fellow wayfarer, fellow passenger
همراه شدن
to travel with
الهه و دو نفر از همراهانش در همدان توقف کردند
Elahe and two of his fellow travelers stopped in Hamedan
something that comes together with something else, accompaniment
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
آواز به همراه پیانو
the piano accompaniment to a song
او برادرش را همراه خود آورد.
He brought his brother along.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «همراه» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۴ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/همراه