Decisive

dɪˈsaɪsɪv dɪˈsaɪsɪv
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • صفت تفضیلی:

    more decisive
  • صفت عالی:

    most decisive

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adjective B2
قطعی، قاطع

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
- a decisive moment in the history of a nation
- لحظه‌ای سرنوشت‌ساز در تاریخ یک ملت
- a decisive victory
- پیروزی قاطع
- decisive evidence
- شواهد محکم
- a decisive person
- آدمی مصمم
- to answer decisively
- با قاطعیت پاسخ دادن
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد decisive

  1. adjective definite
    Synonyms: absolute, all out, assured, bent, certain, conclusive, crisp, critical, crucial, decided, definitive, determined, fateful, final, firm, flat out, forceful, imperative, imperious, incisive, influential, intent, litmus test, momentous, peremptory, positive, resolute, resolved, set, settled, significant, straight out, strong-minded, trenchant
    Antonyms: indecisive, indefinite, procrastinating, unpositive

لغات هم‌خانواده decisive

ارجاع به لغت decisive

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «decisive» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/decisive

لغات نزدیک decisive

پیشنهاد بهبود معانی