گذشتهی ساده:
crispedشکل سوم:
crispedسومشخص مفرد:
crispsوجه وصفی حال:
crispingشکل جمع:
crispsصفت تفضیلی:
crisperصفت عالی:
crispestدر معنای نهم در انگلیسی آمریکایی بهجای crisp از chip و potato chip استفاده میشود.
در معنای دهم در انگلیسی بریتانیایی بهجای crisp از crumble استفاده میشود.
خشک، ترد، برشته
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی واژگان کاربردی سطح متوسط
Potato chips are crisp.
سیبزمینی سرخکرده (چیپس) ترد است.
The cookies were crisp and buttery, just the way I like them.
کلوچهها ترد و کرهای بودند، درست همانطور که من دوست دارم.
تروتازه (میوه و سبزیجات)
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The salad was delicious, with crisp lettuce and juicy tomatoes.
سالاد خوشمزه بود، با کاهوی تروتازه و گوجهفرنگیهای آبدار.
The chef insisted on using only the crispest vegetables for the dish.
سرآشپز اصرار داشت که فقط از تازهترین سبزیجات برای این غذا استفاده کند.
crisp celery
کرفس تروتازه
آهاردار، صاف، بدون چینوچروک (پارچه و کاغذ)
He placed a crisp white tablecloth on the dining table.
او رومیزی سفید و بدون چینوچروکی روی میز غذاخوری پهن کرد.
She withdrew a crisp new banknote from her wallet.
او اسکناسی تازه و صاف از کیف پولش بیرون آورد.
a crisp uniform
لباس فرم بدون چینوچروک
واضح، شفاف (صدا و تصویر)
I watched the movie in HD, and the picture was so crisp.
من فیلم را با کیفیت اچدی تماشا کردم و تصویر بسیار شفاف بود.
Her voice was crisp and easy to understand.
صدای او واضح و قابل فهم بود.
مختصر و مفید، صریح، قاطع، بااعتمادبهنفس (رفتار، نوشته و سخن)
He gave a crisp reply to the question without hesitation.
او بدون تردید، پاسخی صریح به سؤال داد.
She handled the situation with a confident and crisp manner.
او وضعیت را با روشی مطمئن و قاطع مدیریت کرد.
خنک، سرد، خشک، روشن (آبوهوا)
It was a crisp evening, perfect for stargazing.
شبی خنک بود و برای تماشای ستارگان عالی بود.
The leaves crunched underfoot in the crisp autumn weather.
برگها در آبوهوای سرد و خشک پاییزی زیر پا خرد میشدند.
تازه، خنک، خشک (هوا)
The crisp air invigorated us as we started our walk.
هوای خنک با شروع پیادهروی، به ما انرژی بخشید.
I love the feeling of a crisp autumn breeze on my face.
من عاشق حس نسیم خنک پاییزی روی صورتم هستم.
crisp air
هوای تازه
موجدار، فرفری (مو)
He tried to comb his crisp hair straight, but it always sprung back.
او سعی کرد موهای فرفری خود را صاف شانه کند، اما همیشه دوباره به حالت اول برمیگشت.
He inherited his crisp hair from his mother's side of the family.
او موهای فرفری خود را از طرف مادری خود به ارث برده است.
thick, crisp hair
موی پرپشت و موجدار
انگلیسی بریتانیایی چیپس
I opened a bag of crisp and shared them with my friend.
من بستهی چیپس را باز کردم و با دوستم تقسیم کردم.
We need to buy some crisp for the party tonight.
ما باید برای مهمانی امشب مقداری چیپس بخریم.
انگلیسی آمریکایی کریسپ (نوعی دسر میوهای)
She made a delicious peach crisp with a hint of cinnamon.
او کریسپ هلوی خوشمزهای با کمی دارچین درست کرد.
The aroma of warm crisp filled the kitchen.
عطر کریسپ گرم آشپزخانه را پر کرد.
برشته کردن، ترد کردن، خشک کردن
She used a special technique to crisp the vegetables in the oven.
او از تکنیک خاصی برای ترد کردن سبزیجات در فر استفاده کرد.
As the leaves lay on the ground, they started to crisp in the autumn air.
همانطور که برگها روی زمین افتادند، در هوای پاییزی شروع به خشک شدن کردند.
celery crisped in ice water
کرفسی که در آب یخ ترد شده است
bread crisping in the oven
نانی که در فر برشته میشود
موجدار کردن، مجعد کردن، فر کردن
Her hair began to crisp in the dry desert air.
موهایش در هوای خشک صحرا شروع به فر خوردن کرد.
The wind crisped the edges of the flag, giving it a tattered appearance.
باد لبههای پرچم را موجدار کرد و ظاهری پارهپاره به آن بخشید.
(خوراک) سوخته
برف ترد/برف تازه و پودری
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «crisp» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/crisp