امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Crispy

ˈkrɪspi ˈkrɪspi
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • صفت تفضیلی:

    crispier
  • صفت عالی:

    crispiest

معنی

adjective
( crisp =) ترد، مجعد، پرچین‌وشکن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد crispy

  1. adjective Tender and brittle
    Synonyms: crisp

ارجاع به لغت crispy

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «crispy» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۵ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/crispy

لغات نزدیک crispy

پیشنهاد بهبود معانی