آیکن بنر

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

مشاهده
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • لغات هم‌خانواده
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۱۲ آذر ۱۴۰۲

    Orderly

    ˈɔːrdərli ˈɔːdəli

    صفت تفضیلی:

    more orderly

    صفت عالی:

    most orderly

    معنی orderly | جمله با orderly

    noun adjective adverb

    منظم، مرتب، با انضباط، (نظامی) گماشته، مصدر، خدمتکار بیمارستان

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    جای تبلیغ شما در فست دیکشنری

    orderly rows of houses

    ردیف‌های منظم خانه

    They retreated in an orderly fashion.

    آن‌ها به‌طور منظمی عقب‌نشینی کردند.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    an orderly office

    یک اداره‌ی منظم

    a group of orderly students

    یک دسته دانشجوی سر به راه

    the orderly room

    اتاق امربری

    Colonel Fard's orderly was from Ardebil.

    گماشته‌ی سرهنگ فرد اردبیلی بود.

    An orderly wheeled me into the operating room.

    مستخدم بیمارستان مرا (که روی تختخواب چرخ‌دار قرار داشتم) به اتاق عمل برد.

    The chairs were orderly arranged.

    صندلی‌ها به‌طور منظمی ترتیب داده شده بودند.

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد orderly

    1. adjective methodical, organized
      Synonyms:
      organized systematic arranged tidy neat careful regular exact precise uniform fixed correct together clean thorough formal regulated businesslike in order shipshape in shape conventional all together systematized methodic uncluttered slick to rights trim set-up scientific framed alike spick-and-span neat as pin neat as button in apple-pie order
      Antonyms:
      disorganized untidy disorderly unsystematic unmethodical complicated
    1. adjective well-behaved
      Synonyms:
      obedient well-mannered disciplined controlled restrained manageable docile quiet calm peaceable law-abiding submissive decorous at peace nonviolent
      Antonyms:
      bad unruly misbehaving

    لغات هم‌خانواده orderly

    • noun
      order, ordering
    • adjective
      ordered, orderly
    • verb - transitive
      order

    سوال‌های رایج orderly

    صفت تفضیلی orderly چی میشه؟

    صفت تفضیلی orderly در زبان انگلیسی more orderly است.

    صفت عالی orderly چی میشه؟

    صفت عالی orderly در زبان انگلیسی most orderly است.

    ارجاع به لغت orderly

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «orderly» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۱ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/orderly

    لغات نزدیک orderly

    • - ordered pair
    • - ordering
    • - orderly
    • - ordinal
    • - ordinal number
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    لغات و اصطلاحات ورزشی به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات ورزشی به انگلیسی

    انواع سبزیجات به انگلیسی

    انواع سبزیجات به انگلیسی

    اسامی گل ها به انگلیسی

    اسامی گل ها به انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    personnel pervasive petrichor physical education placidity plagiarism safe zone sagacious sandcastle work spouse self-centered self-image comically self-love semipro علامت گذاشتن قیمت گذاری کردن مین گذاری مین‌گذار مین گذاری کردن خورد و خوراک چرک نویس سطح سقوط سفره سرمه سنج حجرالاسود سوگ شحنه
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.