صفت تفضیلی:
more orderlyصفت عالی:
most orderlyمنظم، مرتب، با انضباط، (نظامی) گماشته، مصدر، خدمتکار بیمارستان
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
orderly rows of houses
ردیفهای منظم خانه
They retreated in an orderly fashion.
آنها بهطور منظمی عقبنشینی کردند.
an orderly office
یک ادارهی منظم
a group of orderly students
یک دسته دانشجوی سر به راه
the orderly room
اتاق امربری
Colonel Fard's orderly was from Ardebil.
گماشتهی سرهنگ فرد اردبیلی بود.
An orderly wheeled me into the operating room.
مستخدم بیمارستان مرا (که روی تختخواب چرخدار قرار داشتم) به اتاق عمل برد.
The chairs were orderly arranged.
صندلیها بهطور منظمی ترتیب داده شده بودند.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «orderly» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۰ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/orderly