Controlled

    American: kənˈtroʊld British: kənˈtrəʊld
    آخرین به‌روزرسانی:
    |

    • سوم‌شخص مفرد:

      controls

    • وجه وصفی حال:

      controlling

    • صفت تفضیلی:

      more controlled

    • صفت عالی:

      most controlled

    معنی

    adjective
    لگام‌شده، تنظیم‌شده

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    هوش مصنوعی فست دیکشنری
    پیشنهاد بهبود معانی

    مترادف و متضاد controlled

    1. adjective tending to keep one's thoughts and emotions to oneself
      Synonyms:
      reserved restrained self-restrained self-controlled inhibited noncommittal
    1. verb check or regulate (a scientific experiment) by conducting a parallel experiment or comparing with another standard
      Synonyms:
      checked tested regulated verified assured ensured insured ascertained established seen governed experimented
    1. verb exercise authoritative control or power over
      Synonyms:
      governed managed directed ruled commanded controlled dominated supervised guided influenced handled checked restrained moderated conducted steered held swayed harnessed contained disciplined bridled reined curbed grasped repressed overlooked manipulated monopolized superintended subdued subjugated predominated leashed clouted
    1. verb handle and cause to function
      Synonyms:
      operated mastered constrained repressed
      Antonyms:
      abandoned relinquished resigned forsaken risked chanced renounced rushed
    1. verb control (others or oneself) or influence skillfully, usually to one's advantage
      Synonyms:
      contained composed collected manipulated cooled
    1. adjective restrained or managed or kept within certain bounds
      Antonyms:
      uncontrolled

    لغات هم‌خانواده controlled

    ارجاع به لغت controlled

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «controlled» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۵ فروردین ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/controlled

    لغات نزدیک controlled

    پیشنهاد بهبود معانی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    دژرهی دکتردرحقوق دگردیسگر دگرسان پذیری دگرسان گرای دگرسوی کردن دگرش ناپذیر دگرشگر دگرش واکه دگرگونی ناپذیر دگرگونی گشتاور دیدگر سوی دیردرمان دیرپای دیرگزین دیرگشا دیریاز دیسدار شدن دیسلکسی دیسک ران دیماساندن دیوار بازدار دیوان کشور دیوانه و خنده آور دیوسیرتانه دیکسیونرنگار دیکلرر دیگرآنکه