آیکن بنر

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

مشاهده
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • Idioms
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۱۲ آذر ۱۴۰۲

    Seen

    siːn siːn

    مصدر:

    see

    گذشته‌ی ساده:

    saw

    سوم‌شخص مفرد:

    sees

    وجه وصفی حال:

    seeing

    معنی seen | جمله با seen

    شکل سوم فعل see

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    نرم افزار آی او اس فست دیکشنری

    She had never seen such a talented musician before.

    او هرگز چنین نوازنده‌ی بااستعدادی را ندیده بود.

    He has seen the movie multiple times.

    او این فیلم را چندین بار دیده است.

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد seen

    1. verb date regularly; have a steady relationship with
      Synonyms:
      dated
    1. verb make sense of; assign a meaning to
      Synonyms:
      understood grasped followed comprehended perceived realized interpreted construed apprehended sensed accepted taken discerned conceived fathomed gotten read caught compassed savvied twigged kent
      Antonyms:
      missed ignored overlooked skipped neglected
    1. verb go or live through
      Synonyms:
      experienced felt known encountered met suffered tasted proven
    1. verb perceive or be contemporaneous with
      Synonyms:
      viewed watched noted minded regarded perceived observed noticed found understood comprehended grasped determined examined inspected checked scanned visited accompanied escorted looked gazed stared beheld witnessed remarked distinguished marked ascertained detected discerned apprehended contemplated visualized envisioned surveyed spied descried penetrated interviewed learnt scrutinized heeded espied
      Antonyms:
      ignored overlooked missed neglected skipped
    1. verb get to know or become aware of, usually accidentally
      Synonyms:
      heard learnt discovered foreseen anticipated foreknown envisioned divined
    1. verb deem to be
      Synonyms:
      considered regarded viewed deemed esteemed reckoned accounted noticed observed checked ascertained heeded ensured insured assured controlled
    1. verb accompany or escort
      Synonyms:
      escorted attended perceived beheld looked kent
      Antonyms:
      ignored missed skipped overlooked
    1. verb imagine; conceive of; see in one's mind
      Synonyms:
      thought imagined pictured visualized envisioned conceived figured projected imaged fancied featured envisioned visioned envisaged fantasized
    1. verb observe, check out, and look over carefully or inspect
      Synonyms:
      examined
    1. adjective noticed
      Synonyms:
      evident manifest

    Idioms

    it remains to be seen

    بعداً معلوم خواهد شد، هنوز معلوم نیست

    سوال‌های رایج seen

    گذشته‌ی ساده seen چی میشه؟

    گذشته‌ی ساده seen در زبان انگلیسی saw است.

    وجه وصفی حال seen چی میشه؟

    وجه وصفی حال seen در زبان انگلیسی seeing است.

    سوم‌شخص مفرد seen چی میشه؟

    سوم‌شخص مفرد seen در زبان انگلیسی sees است.

    ارجاع به لغت seen

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «seen» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۸ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/seen

    لغات نزدیک seen

    • - seemingly
    • - seemly
    • - seen
    • - seep
    • - seepage
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    انواع سبزیجات به انگلیسی

    انواع سبزیجات به انگلیسی

    اسامی گل ها به انگلیسی

    اسامی گل ها به انگلیسی

    انواع درختان به انگلیسی

    انواع درختان به انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    eventually everlasting every one every other day exchange student exercise authority let go horny matcha pollen ghee tick off sine Ju quartz سبیل زن‌ذلیل ستبر سترگ سجود اتراق کردن اولویت بالاخره محابا پلمب پلمب کردن افتادن انداختن تزیین کردن وهله
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.