امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Thought

θɒːt θɔːt
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • مصدر:

    think
  • شکل سوم:

    thought
  • سوم‌شخص مفرد:

    thinks
  • وجه وصفی حال:

    thinking
  • شکل جمع:

    thoughts

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable B1
گمان، اندیشه، فکر، نظر، پندار، افکار، خیال، عقیده، مطلب، فکری، استدلال، تفکر، سگال، پنداشت، تأمل، باور

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام
- good thoughts, good words, good deeds
- پندار نیک، گفتار نیک، کردار نیک
- He put all his thoughts into words.
- همه‌ی افکار خود را به زبان آورد.
- He gave up the thought of getting married.
- خیال ازدواج کردن را از سرش بیرون کرد.
- modern thoughts on education
- اندیشه‌های نوین درباره‌ی آموزش‌و‌پرورش
- Humans are capable of thought.
- انسان‌ها قادر به تفکر هستند.
- deep thought
- تفکر ژرف
- beauty beyond human thought
- زیبایی که ماورای اندیشه‌های بشر است
- the central thought of this essay
- اندیشه‌ی اصلی این مقاله
نمونه‌جمله‌های بیشتر
noun uncountable
توجه جدی، ملاحظه‌ی دقیق
- Spare a thought for those less fortunate than you.
- به کسانی که از تو بدشانس‌ترند توجه کن.
- The hospital is designed with some thought for the needs of the elderly.
- بیمارستان را با توجه به نیازهای کهن‌سالان طرح‌ریزی کردند.
- Be a thought more careful.
- کمی بیشتر دقت کن.
noun uncountable
نیت، قصد، منظور
- He did it without thought of personal gain.
- بدون نیت سود شخصی آن کار را کرد.
- I had no thought of hurting your feelings.
- منظورم جریحه‌دار کردن احساسات شما نبود.
- Didn't you have some thought of going to Yazd?
- آیا قصد سفر به یزد را نداشتی؟
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد thought

  1. noun formation of mental objects
    Synonyms:
    anticipation apprehending attention brainwork cerebration cogitation cognition concluding consideration considering contemplation deducing deduction deliberation deriving discerning heed hope ideation inducing inferring introspection intuition judging knowing logic meditation musing perceiving rationalization rationalizing realizing reasoning reflection regard rumination scrutiny seeing speculation study theorization thinking understanding
    Antonyms:
    vacancy vacuity
  1. noun idea, concept
    Synonyms:
    aim anxiety appreciation aspiration assessment assumption attentiveness belief brainchild brainstorm caring compassion conception concern conclusion conjecture conviction design dream drift estimation expectation fancy feeling guess hope hypothesis image inference intention intuition judgment kindness knowledge notion object opinion plan premise prospect purpose regard reverie solicitude supposition sympathy theory thinking understanding view worry
    Antonyms:
    concrete thing

لغات هم‌خانواده thought

ارجاع به لغت thought

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «thought» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/thought

لغات نزدیک thought

پیشنهاد بهبود معانی