گذشتهی ساده:
tiredشکل سوم:
tiredسومشخص مفرد:
tiresوجه وصفی حال:
tiringشکل جمع:
tiresخسته کردن، خسته، از پا درآمدن، فرسودن، لاستیک چرخ، لاستیک، لاستیک زدن به
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی واژگان کاربردی سطح فوق متوسط
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
Driving tires me.
رانندگی مرا خسته میکند.
tired eyes
چشمان خسته
a tired old man
پیر مرد وامانده
I am tired of beasts and demons, I long for humans
از دیو و دد ملولم و انسانم آرزوست
the monotonous and tiring voice of that preacher
صدای یکنواخت و کسلکنندهی آن واعظ
bicycle tires
لاستیک دوچرخه
to put air in a tire
تایر را باد کردن
to let the air out of a tire
باد تایر را خالی کردن
خسته کردن، خسته شدن، فرسودن
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «tire» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/tire