فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Pall

pɒːl pɔːl

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun verb - transitive verb - intransitive

پارچه ضخیم روی تابوت یا قبر، تابوت محتوی مرده،حائل، پرده، با پرده یا روپوش پوشاندن، بیزارشدن، بی‌ذوق شدن، ضعیف شدن، ضعیف کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

هوش مصنوعی فست دیکشنری

After a while, sweet oily food palled him.

پس از مدتی خوراکهای چرب و شیرین او را زده کرد.

The sad news cast a pall over the marriage ceremony.

آن خبر ناگوار مراسم ازدواج را تیره و تار کرد.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

under the pall of night

در سیاهی شب

under the pall of secrecy

زیر سیه‌پرده‌ی اختفا

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد pall

  1. noun cloud, gloom
    Synonyms:
    shadow veil cloak covering cloth damp melancholy dismay damper mantle shroud
    Antonyms:
    happiness brightness excitement
  1. verb bore, tire
    Synonyms:
    tire weary sicken disgust satiate jade cloy glut fill sate surfeit become tedious become dull
    Antonyms:
    excite make happy brighten

ارجاع به لغت pall

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «pall» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/pall

لغات نزدیک pall

پیشنهاد بهبود معانی