آیکن بنر

خرید اشتراک یک‌ساله با ٪۳۱ تخفیف

خرید اشتراک یک‌ساله با ٪۳۱ تخفیف

خرید
آخرین به‌روزرسانی:

Pall

pɒːl pɔːl

معنی pall | جمله با pall

noun verb - transitive verb - intransitive

پارچه ضخیم روی تابوت یا قبر، تابوت محتوی مرده،حائل، پرده، با پرده یا روپوش پوشاندن، بیزارشدن، بی‌ذوق شدن، ضعیف شدن، ضعیف کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

After a while, sweet oily food palled him.

پس از مدتی خوراکهای چرب و شیرین او را زده کرد.

The sad news cast a pall over the marriage ceremony.

آن خبر ناگوار مراسم ازدواج را تیره و تار کرد.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

under the pall of night

در سیاهی شب

under the pall of secrecy

زیر سیه‌پرده‌ی اختفا

پیشنهاد بهبود معانی

انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد pall

  1. verb bore, tire
    Synonyms:
    tire weary sicken disgust satiate jade cloy glut fill sate surfeit become tedious become dull
    Antonyms:
    excite make happy brighten

ارجاع به لغت pall

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «pall» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۶ آبان ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/pall

لغات نزدیک pall

پیشنهاد بهبود معانی