با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Mantle

ˈmæntl ˈmæntl
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    mantled
  • شکل سوم:

    mantled
  • وجه وصفی حال:

    mantling

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun singular formal
مسئولیت (مهم)، نقش، وظیفه

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس
- The athlete wore the mantle of captain proudly, leading the team to victory.
- این ورزش‌کار باافتخار وظیفه‌ی کاپیتانی را گردن گرفت و تیم را به پیروزی رساند.
- The CEO will pass on the mantle to her successor next month.
- مدیرعامل اجرایی ماه آینده مسئولیت را به جانشین خود خواهد داد.
noun countable
ادبی لایه، پوشش، روکش
- It was hidden under the mantle of night.
- در پوشش شب پنهان شده بود.
- The soft, velvet mantle draped over the armchair added a touch of elegance to the room.
- روکش نرم و مخملی که روی صندلی راحتی پوشیده شده بود، زیبایی را به اتاق اضافه کرد.
noun countable
زمین‌شناسی گوشته، جُبه
- The volcanic ash settled on the earth's mantle.
- خاکستر آتشفشانی روی گوشته‌ی زمین نشست.
- The mantle is divided into the upper and lower mantle layers.
- گوشته به دو لایه‌ی گوشته‌ی بالا و پایین تقسیم می‌شود.
noun countable
پوشاک شنل، بالاپوش، ردا
- Take off the mantle of authority and put it on younger shoulders.
- ردای قدرت را بکن و بر شانه‌ی افراد جوان‌تر بینداز.
- The king draped his ceremonial mantle over his shoulders, symbolizing his authority and power.
- پادشاه شنل تشریفاتی خود را بر روی شانه‌هایش انداخت که نماد اقتدار و قدرت او بود.
noun countable
توری (چراغ)
- He carefully removed the mantle from the gas lamp to replace it.
- او بااحتیاط توری را از روی چراغ‌گاز برداشت تا آن را عوض کند.
- The mantle of the lantern glowed brightly in the darkness.
- توری فانوس در تاریکی می‌درخشید.
verb - intransitive verb - transitive
پوشاندن، رویه‌دار شدن، رویه بستن
- The mountain is mantled with snow.
- کوه از برف پوشیده شده‌است.
- He felt a sense of pride as he mantled his daughter with a warm embrace.
- وقتی دخترش را با آغوشی گرم می‌پوشاند، احساس غرور می‌کرد.
- The milk mantled in the cup.
- شیر در فنجان رویه بست.
verb - intransitive
سرخ شدن، گلگون شدن، شرمنده شدن
- Her beautiful face mantled with emotion.
- چهره‌ی زیبای او از شدت احساسات گلگون شد.
- As he spoke, his embarrassment caused his face to mantle in a rosy blush.
- وقتی صحبت می‌کرد، خجالتش باعث شد که صورتش سرخ شود.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد mantle

  1. noun Hanging cloth used as a blind (especially for a window)
    Synonyms: cloak, cape, blanket, curtain, screen, covering, capote, veil, coat, cover, envelop, filament, glow, hood, drape, mantel-piece, mantel-shelf, mantilla, pallium, robe, drapery, pall
  2. verb To cover as if with clothes
    Synonyms: cloak, clothe, drape, robe
  3. noun Shelf that projects from wall above fireplace
    Synonyms: mantel, mantelpiece, mantlepiece, chimneypiece
  4. noun (zoology) a protective layer of epidermis in mollusks or brachiopods that secretes a substance forming the shell
    Synonyms: pallium
  5. noun A sleeveless garment like a cloak but shorter
    Synonyms: cape
  6. noun United States baseball player (1931-1997)
    Synonyms: mickey-mantle, Mickey Charles Mantle
  7. verb To become red in the face
    Synonyms: blush, color, crimson, flush, glow, redden

ارجاع به لغت mantle

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «mantle» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/mantle

لغات نزدیک mantle

پیشنهاد بهبود معانی