فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Glow

ɡloʊ ɡləʊ

گذشته‌ی ساده:

glowed

شکل سوم:

glowed

سوم‌شخص مفرد:

glows

وجه وصفی حال:

glowing

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun verb - intransitive C2

تابیدن، برافروختن، تاب آمدن، قرمز شدن، در تب‌وتاب بودن، مشتعل بودن، نگاه سوزان کردن، تابش، تاب، برافروختگی، محبت، گرمی

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی واژگان کاربردی سطح فوق متوسط

مشاهده

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری

The coal is glowing.

زغال گرفته است (زغال سرخ شده است).

His face glowed with pride.

صورتش از احساس غرور تابناک شد.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

The baby's cheeks glowed with health.

سلامتی در گونه‌های کودک می‌درخشید.

The girl's face glowed with shame.

صورت دختر از شرم سرخ شد.

the glow of her cheeks

سرخی و طراوت گونه‌های او

He praised her glowingly.

با آب و تاب از او تعریف کرد.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد glow

  1. noun burning, brightness
    Synonyms:
    light brightness heat warmth intensity passion radiance gleam glimmer glitter glare flush blush brilliance splendor incandescence vividness effulgence bloom blossom ray afterglow luminosity lambency phosphorescence gusto
  1. verb burn, radiate
    Synonyms:
    shine light blaze flare flush radiate ignite kindle brighten redden color fill gleam glitter smolder blush rose pink crimson rouge pinken glimmer twinkle be suffused mantle tingle thrill

ارجاع به لغت glow

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «glow» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/glow

لغات نزدیک glow

پیشنهاد بهبود معانی