گذشتهی ساده:
glowedشکل سوم:
glowedسومشخص مفرد:
glowsوجه وصفی حال:
glowingتابیدن، برافروختن، تاب آمدن، قرمز شدن، در تبوتاب بودن، مشتعل بودن، نگاه سوزان کردن، تابش، تاب، برافروختگی، محبت، گرمی
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی واژگان کاربردی سطح فوق متوسط
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The coal is glowing.
زغال گرفته است (زغال سرخ شده است).
His face glowed with pride.
صورتش از احساس غرور تابناک شد.
The baby's cheeks glowed with health.
سلامتی در گونههای کودک میدرخشید.
The girl's face glowed with shame.
صورت دختر از شرم سرخ شد.
the glow of her cheeks
سرخی و طراوت گونههای او
He praised her glowingly.
با آب و تاب از او تعریف کرد.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «glow» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/glow