گذشتهی ساده:
rayedشکل سوم:
rayedسومشخص مفرد:
raysوجه وصفی حال:
rayingشکل جمع:
raysپرتو
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی واژگان کاربردی سطح فوق متوسط
She aimed the laser pointer's ray at the screen.
پرتو نشانگر لیزری را بهسمت صفحه نمایش گرفت.
The sun's golden ray illuminated the room.
پرتو طلایی خورشید اتاق را روشن کرد.
مجازی پرتو، ذره، بارقه، کورسو
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
In a dark moment, a ray of hope emerged.
در لحظهای تاریک، پرتو امید پدیدار شد.
She felt a ray of relief when she heard the good news.
او با شنیدن این خبر خوب، بارقهای از آرامش را احساس کرد.
جانورشناسی پرتوماهی
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی جانورشناسی
The ray glided through the water.
پرتوماهی از میان آب عبور کرد.
The aquarium housed an impressive collection of various ray species.
این آکواریوم مجموعهای چشمگیر از گونههای مختلف پرتوماهی را در خود جای داده بود.
موسیقی رِ (نت)
The "ray" falls between the "do" and "mi" notes.
«رِ» بین نتهای «دو» و «می» قرار میگیرد.
He played a beautiful "ray" on his flute.
«رِ»ی زیبایی با فلوتش نواخت.
هندسه نیمخط، خط شعاعی
She drew a ray.
نیمخط کشید.
The angle formed between two rays was acute.
زاویهی تشکیلشده بین دو خط شعاعی تند بود.
گیاهشناسی پرتو (گل)
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی گیاهشناسی
The daisy had bright yellow rays surrounding its center.
گل مینا پرتوهای زرد روشنی داشت که مرکز آن را احاطه کرده بود.
I counted the number of rays on the sunflower's head.
تعداد پرتوهای روی بالاترین بخش آفتابگردان را شمردم.
درخشیدن، پرتوافکنی کردن، تشعشع داشتن، پرتو ساطع کردن
The diamond ring rays in the sunlight.
حلقهی الماس زیر نور خورشید میدرخشید.
The sun began to ray through the clouds.
خورشید از میان ابرها شروع به پرتوافکنی کرد.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «ray» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/ray