معنی radiation به فارسی

جاوا اسکریپت در مرورگر شما غیر فعال است و برای استفاده از تمام امکانات فست دیکشنری باید آن را فعال کنید.

ˌreɪdiˈeɪʃn ˌreɪdiˈeɪʃn

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun uncountable

( radiational ) تابش، پرتو افشانی، تشعشع، برق، جلا

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

- radiation of heat from a heater

- تابش گرما از بخاری

- the radiation of electromagnetic rays

- بارش اشعه‌ی الکتروماگنتیک

- the radiation which the earth receives from the sun

- انرژی تابشی که زمین از خورشید می‌گیرد

- atomic radiation

- تابشگری اتمی

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد radiation

noun dissemination

Synonyms:

spread scattering diffusion circulation transmission broadcast dispersion emission propagation dispersal divergence ramification divarication diffraction polarization

noun fallout

Synonyms:

radioactivity radiation irradiation radioactive particles nuclear particles radiant-energy radiotherapy radiation-therapy actinotherapy

noun syndrome resulting from exposure to ionizing radiation (e.g., exposure to radioactive chemicals or to nuclear explosions); low doses cause diarrhea and nausea and vomiting and sometimes loss of hair; greater exposure can cause sterility and cataracts and some forms of cancer and other diseases; severe exposure can cause death within hours

Synonyms:

radiation sickness radiation syndrome

Collocations

radiation therapy

درمان تابشی، پرتو درمانی

ارجاع به لغت radiation

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

معنی لغت «radiation» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اسفند ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/radiation

لغات نزدیک radiation

پیشنهاد بهبود معانی

اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!