آیکن بنر

تا 40% تخفیف یلدایی

تا 40% تخفیف یلدایی

خرید یا تمدید
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • لغات هم‌خانواده
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۲۱ اسفند ۱۴۰۳

    Transmission

    trænsˈmɪʃn trænzˈmɪʃn

    شکل جمع:

    transmissions

    معنی transmission | جمله با transmission

    noun countable uncountable C2

    مخابره، پخش، ارسال، انتقال

    We experienced a brief interruption during the live transmission.

    ما درطول پخش زنده، وقفه‌ی کوتاهی را تجربه کردیم.

    The satellite ensures reliable transmission of data across continents.

    ماهواره، انتقال مطمئن داده‌ها را در سراسر قاره‌ها تضمین می‌کند.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    The quality of the transmission was affected by the storm.

    کیفیت مخابره تحت‌تأثیر طوفان قرار گرفت.

    Secure transmission protocols are essential for protecting sensitive information.

    پروتکل‌های ارسال امن برای محافظت از اطلاعات حساس، ضروری هستند.

    noun uncountable

    انتقال، سرایت، پخش (از شخص به شخصی دیگر)

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    نرم افزار آی او اس فست دیکشنری

    The transmission of knowledge from one generation to another is essential for cultural development.

    انتقال دانش از نسلی به نسل دیگر برای توسعه‌ی فرهنگی ضروری است.

    Effective public health measures are essential to control the transmission of diseases.

    اقدامات مؤثر بهداشت عمومی برای کنترل پخش بیماری‌ها، ضروری است.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    The transmission of cultural values occurs through education and family traditions.

    انتقال ارزش‌های فرهنگی ازطریق آموزش و سنت‌های خانوادگی صورت می‌گیرد.

    noun countable uncountable

    جعبه‌دنده، گیربُکس (سیستم انتقال نیرو)

    The car has an automatic transmission for a smoother driving experience.

    این خودرو دارای جعبه‌دنده‌ی اتوماتیک است تا تجربه‌ی رانندگی روان‌تری داشته باشد.

    The car had a faulty transmission, so it wouldn't shift gears properly.

    خودرو گیربکس معیوبی داشت، بنابراین دنده‌ها به‌درستی عوض نمی‌شدند.

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد transmission

    1. noun the act of transporting
      Synonyms:
      carrying delivery sending communication conveyance transmittal transference dispatch hauling message transporting broadcast importation exportation transmitting conductance conduction transmittance transposal deliverance gearbox
    1. noun the sending of radio waves
      Synonyms:
      broadcast release passage conduction frequency radiocast telecast simulcast hookup
    1. noun a mechanism for transmitting power
      Synonyms:
      gears gear box automatic-transmission overdrive fluid transmission planetary transmission syncromeshed
    1. noun an incident in which an infectious disease is transmitted
      Synonyms:
      infection contagion
    1. noun the gears that transmit power from an automobile engine via the driveshaft to the live axle
      Synonyms:
      transmission system

    لغات هم‌خانواده transmission

    noun
    transmission, transmitter
    verb - transitive
    transmit

    سوال‌های رایج transmission

    شکل جمع transmission چی میشه؟

    شکل جمع transmission در زبان انگلیسی transmissions است.

    ارجاع به لغت transmission

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «transmission» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۸ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/transmission

    لغات نزدیک transmission

    • - transmissibility
    • - transmissible
    • - transmission
    • - transmission error
    • - transmission line
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    تفاوت city center و downtown چیست؟

    تفاوت city center و downtown چیست؟

    تفاوت lemon و lime چیست؟

    تفاوت lemon و lime چیست؟

    لغات شب یلدا به انگلیسی

    لغات شب یلدا به انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    log on loki long-distance long opening hours longtime merci merciful metrical mildly missy needless newsstand nexus nighttime nighty-night میلیونر قورباغه موذن ایتالیا ضامن ضمانت ضمانت کردن ضمانت‌نامه تضمین تضمین کردن رضایت‌نامه عزم عزیمت عزیمت کردن متملق
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.