آیکن بنر

فقط تا پایان شهریور فرصت دارید اشتراک را با قیمت فعلی تهیه کنید

خرید اشتراک با قیمت فعلی فقط تا پایان شهریور

خرید
آخرین به‌روزرسانی:

Look

lʊk lʊk

گذشته‌ی ساده:

looked

شکل سوم:

looked

سوم‌شخص مفرد:

looks

وجه وصفی حال:

looking

شکل جمع:

looks

معنی look | جمله با look

verb - intransitive A1

دیدن، نگاه کردن، نگریستن

Look, he's coming!

نگاه کن، داره میاد!

He looked angrily at me.

او با خشم به من نگاه کرد.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

If you look carefully, you will see it.

اگر به دقت نگاه کنی، آن‌را خواهی دید.

Look before you jump!

پیش از پریدن نگاه کن!

I am looking at your picture.

من دارم به عکس تو نگاه می‌کنم.

They look out of the window.

آن‌ها از پنجره به بیرون نگاه می‌کنند.

to look someone in the eyes

به چشمان کسی نگریستن/ در چشم‌های کسی نگاه کردن

They looked on him as a father.

آن‌ها به چشم پدری به او نگاه می‌کردند.

Look, this is my own book!

ببین، این کتاب مال خودم است!

They looked on her as their leader.

آن‌ها به او به‌عنوان رهبر خودشان نگاه می‌کردند.

I am looking forward to meeting you.

مشتاق دیدار شما هستم.

verb - intransitive A1

دنبال چیزی گشتن، جست‌وجو کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام

They are looking for a new house in the city center.

آن‌ها به‌دنبال خانه‌ی جدیدی در مرکز شهر هستند.

We are looking for talented people to join our team.

ما به‌دنبال افراد بااستعداد برای پیوستن به تیممان هستیم.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

Did you look under the table?

زیر میز را نگاه کردی؟

I am looking for my glasses.

دارم دنبال عینکم می‌گردم.

I will look what time the train starts.

معلوم خواهم کرد(ببینم) قطار چه موقع حرکت می‌کند.

verb - intransitive A2

به نظر رسیدن، در صدد بودن، به‌نظر آمدن، جلوه کردن، ظاهر شدن

It looks easy.

آسان به نظر می‌رسد.

It looks like rain.

مثل اینکه می‌خواهد باران بیاید.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

Her room looks a mess.

اتاق او خیلی ریخته واریخته است.

He looks angry.

او عصبانی می‌نماید./ عصبانی به‌نظر می‌رسد.

He is looking to buy a new house.

او درصدد خرید یک خانه‌ی جدید است.

The two brothers look alike.

دو برادر شبیه هم هستند.

She looks her age.

قیافه‌اش به سنش می‌خورد.

The future looks bright.

آینده درخشان می‌نماید.

How does this dress look on me?

آیا این پیراهن به من می‌آید؟

The teacher does not look like himself today.

معلم، امروز مثل همیشه‌اش نیست.

to look one's disgust

انزجار خود را نمایان کردن

verb - intransitive B2

رو به طرفی بودن، مشرف بودن

The room looks seaward.

اتاق رو به دریا است.

The building looks onto a park.

روی ساختمان مشرف به پارک است.

verb - intransitive

توجه کردن، مراقب بودن، حواس جمع کردن، دقت کردن

We must look at this question again.

باید دوباره به این سؤال توجه کنیم.

Look out! There’s a car coming fast.

حواست باشه! یه ماشین با سرعت داره میاد.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

Look alive!

مواظب باش!، بپا!

He looked after his grandfather.

او از پدربزرگ خود نگه‌داری می‌کرد.

Who'll look after the shop?

دکان را کی خواهد پایید؟

verb - intransitive C2

قصد داشتن، در فکر چیزی بودن، تصمیم داشتن، برنامه داشتن برای کاری، در نظر داشتن

They will be looking to reduce their expenditures.

آنان در نظر دارند هزینه‌های خود را کاهش دهند.

We’re looking to hire more staff next month.

ما برنامه داریم ماه آینده کارکنان بیشتری استخدام کنیم.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

We all looked up to uncle Reza as a role model.

ما همه دایی رضا را به‌عنوان سرمشق تکریم می‌کردیم.

We must look into this problem.

باید به این مسئله رسیدگی کنیم.

I looked in on my mother.

سری به مادرم زدم.

He looked over the letter.

او نامه را مطالعه کرد.

He looks upon cooking as boring.

او آشپزی را ملالت‌آور می‌داند.

noun countable B1

نگاه

He darted a quick look at me.

او نگاهی سریع به من افکند.

She took another look out of the window before closing the curtain.

او پیش‌از بستن پرده، بار دیگر نگاهی به بیرون انداخت.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

you stole my heart with one look ...

با یک نگه دل از برم ربودی ....

noun singular countable B1

جست‌وجو، نگاه (برای پیدا کردن چیزی)

Let me take a look in the drawer to see if the papers are inside.

بذار نگاهی داخل کشو بیندازم ببینم کاغذها آنجاست یا خیر.

He took a careful look around the room for his phone.

او بادقت اتاق را برای پیدا کردن گوشی‌اش جست‌وجو کرد.

noun countable B2

حالت چهره، ظاهر، صورت، نگاه، قیافه، سیما

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی واژگان کاربردی سطح فوق متوسط

مشاهده

His proud look showed that he was satisfied with his work.

قیافه‌ی مغرورانه‌اش نشان می‌داد از کارش راضی است.

She gave him a questioning look, waiting for an explanation.

او نگاهی پرسشگرانه به او انداخت و منتظر توضیح ماند.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

One can guess from the looks of it.

از ظواهر امر می‌توان حدس زد.

a look of despair

ظاهری یأس‌آمیز

a look at the country's economy

نگاهی به وضع اقتصادی کشور

noun countable C1

استایل، ظاهر، قیافه، تیپ

The look this summer is colorful and sporty.

استایل این تابستان رنگارنگ و ورزشی است.

She changed her hair to create a new look.

او موهایش را تغییر داد تا ظاهری جدید بسازد.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

He has the look of beggars.

او سر و وضع گداها را دارد.

noun plural C2

زیبایی، جذابیت، ظاهر، چهره

She has stunning looks.

زیبایی خیره‌کننده‌ای دارد.

She has both looks and youth.

او هم زیبایی دارد هم جوانی.

noun singular

بررسی، توجه، نگاه دقیق، تأمل، ارزیابی

We need to have a fresh look at our marketing strategy.

ما باید نگاهی تازه به استراتژی بازاریابی‌مان بیندازیم.

After a second look at the contract, he noticed a mistake.

پس‌از بررسی دوباره قرارداد، او متوجه اشتباهی شد.

exclamation

ببین (برای بیان خشم)

Look, this is your last warning.

ببین، این آخرین اخطاره.

Look here, I won’t tolerate such behavior.

ببین منو، چنین رفتاری رو تحمل نمی‌کنم.

پیشنهاد بهبود معانی

انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد look

  1. verb appear, seem to be
    Synonyms:
  1. verb expect, anticipate
  1. verb face
    Synonyms:
    front overlook front on give onto
    Antonyms:

Phrasal verbs

look after

مراقبت کردن، مراقب بودن، پرستاری کردن، رسیدگی کردن، مواظبت کردن

look back

به گذشته فکر کردن

look down on (or upon)

پست‌تر از خود دانستن، تحقیر کردن، پست شمردن

look for

انتظار داشتن، چشم‌انتظار بودن، امیدوار بودن به چیزی، منتظر بودن

دنبال گشتن، در جست‌وجو بودن، در پی چیزی بودن

look forward to

مشتاق بودن، چشم‌انتظار بودن، مشتاقانه منتظر بودن، لحظه‌شماری کردن، بی‌صبرانه انتظار کشیدن

(در انتهای مکاتبات رسمی) مشتاق بودن، چشم‌انتظار بودن، بی‌صبرانه منتظر بودن (ing verb- +)

Phrasal verbs بیشتر

look in (on)

ملاقات کوتاه کردن، (به کسی) سر زدن

look into

وارسی کردن، با دقت بررسی کردن

look on

مشاهده کردن، نظاره کردن

look out

بیرون را نگاه کردن

مواظب بودن، مراقب بودن

look out for

مراقبت کردن

گوش به زنگ بودن

look over

بررسی کردن، برانداز کردن

look to

مورد توجه قرار دادن

متکی بودن به، متوسل شدن به

look up

بهتر شدن، بهبود یافتن

نگاه کردن، جست‌وجو کردن، نگاه کردن، دنبال چیزی گشتن، پیدا کردن (در کتاب لغت و لیست و غیره)

سر زدن

look upon

ملاحظه کردن، اعتنا کردن، نگریستن

نگاه کردن، خیره شدن

look up to

احترام گذاشتن، والا شمردن، تحسین کردن

look like

شبیه بودن، مانستن، به نظر رسیدن

look ahead

آینده‌نگری کردن

look down on

به دیده‌ی حقارت نگریستن، کم شمردن

look around

تفتیش کردن (جایی)

جستجو کردن در اطراف

به دور و بر نگاه کردن

look at

بررسی کردن، دقت کردن، در نظر گرفتن، با دقت نگاه کردن، نگاه کردن

look in

سر زدن، ملاقات کردن، دیدار کردن (برای مدتی کوتاه معمولاً در مسیر رفتن به جایی دیگر)

look on as

با کسی مثل... برخورد کردن، کسی را... دانستن

look round

تفتیش کردن (جایی)

جستجو کردن در اطراف

به دور و بر نگاه کردن

look through

مرور کردن، نگاه گذرا انداختن

نگاه کردن (از طریق چیزی)

بی‌محلی کردن، نادیده گرفتن، تظاهر کردن به ندیدن کسی

look upon as

تلقی کردن، قلمداد کردن

Collocations

it looks like

به‌نظر می‌رسد (که)، چنانکه گویی

look of disapproval

نگاه حاکی از نارضایتی / نگاه مخالف

have a look

نگاه کردن، نگاهی انداختن

look small

کوچک به نظر رسیدن

quick look

نگاه سریع

Collocations بیشتر

take a look

نگاهی انداختن

hugely popular look

ظاهر بسیار محبوب، استایل بسیار پرطرفدار

new season’s look

ظاهر فصل جدید

look into an arms deal

بررسی معامله اسلحه

really look forward to

واقعا مشتاقانه منتظر ... بودن

very much look forward to

بسیار مشتاقانه منتظر ... بودن

look into a conduct an investigation

بررسی کردن یک موضوع برای انجام یک تحقیق

look your age

ظاهرت به سنت میخوره

Idioms

look alive (or sharp)

(عامیانه) هشیار بودن، مراقب بودن، پاییدن (معمولاً به صورت امر)

look like oneself

سالم بودن، مثل همیشه‌ی خود بودن

look up and down

1- همه‌جا را گشتن 2- دقیقاً بررسی کردن، مورد آزمایش قرار دادن

look before you leap

بی‌گدار به آب نزن، قبل‌از عمل فکر کن، سنجیده عمل کن (گزنکرده، پاره نکن)

look on the bright side

جنبه‌های مثبت چیزی را درنظر گرفتن

Idioms بیشتر

look as if butter would not melt in one's mouth

تظاهر به کمرویی کردن، کمرو و معصوم به نظر آمدن

look daggers at

با خشم و نفرت نگاه کردن به، (از نگاه خود) شرر باریدن

look (or be or feel) like nothing on earth

عجیب و غریب، زشت و بد

to look a gift horse in the mouth

از هدیه‌ی دریافتی عیب گرفتن، دندان اسب پیش‌کشی را شمردن

look to one's laurels

برای حفظ افتخارات و رکوردهای خود جهد کردن، از پیروزیها و دستاوردهای خود حراست کردن

look lively

(انگلیس - عامیانه) تند عمل کردن

never look a gift horse in the mouth

دهان (یا دندان‌های) اسب پیشکشی را بررسی نکن(نمی‌شمارند)، از هدیه خرده‌گیری نکن

look down one's nose at

(عامیانه) با نخوت نظر افکندن بر، ابرو بالا انداختن

look like

شبیه بودن، مانستن، به نظر رسیدن

سوال‌های رایج look

گذشته‌ی ساده look چی میشه؟

گذشته‌ی ساده look در زبان انگلیسی looked است.

شکل سوم look چی میشه؟

شکل سوم look در زبان انگلیسی looked است.

وجه وصفی حال look چی میشه؟

وجه وصفی حال look در زبان انگلیسی looking است.

سوم‌شخص مفرد look چی میشه؟

سوم‌شخص مفرد look در زبان انگلیسی looks است.

ارجاع به لغت look

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «look» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۶ شهریور ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/look

لغات نزدیک look

پیشنهاد بهبود معانی