گذشتهی ساده:
lookedشکل سوم:
lookedسومشخص مفرد:
looksوجه وصفی حال:
lookingشکل جمع:
looksدیدن، نگاه کردن، نگریستن
Look, he's coming!
نگاه کن، داره میاد!
He looked angrily at me.
او با خشم به من نگاه کرد.
If you look carefully, you will see it.
اگر به دقت نگاه کنی، آنرا خواهی دید.
Look before you jump!
پیش از پریدن نگاه کن!
I am looking at your picture.
من دارم به عکس تو نگاه میکنم.
They look out of the window.
آنها از پنجره به بیرون نگاه میکنند.
to look someone in the eyes
به چشمان کسی نگریستن/ در چشمهای کسی نگاه کردن
They looked on him as a father.
آنها به چشم پدری به او نگاه میکردند.
Look, this is my own book!
ببین، این کتاب مال خودم است!
They looked on her as their leader.
آنها به او بهعنوان رهبر خودشان نگاه میکردند.
I am looking forward to meeting you.
مشتاق دیدار شما هستم.
دنبال چیزی گشتن، جستوجو کردن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
They are looking for a new house in the city center.
آنها بهدنبال خانهی جدیدی در مرکز شهر هستند.
We are looking for talented people to join our team.
ما بهدنبال افراد بااستعداد برای پیوستن به تیممان هستیم.
Did you look under the table?
زیر میز را نگاه کردی؟
I am looking for my glasses.
دارم دنبال عینکم میگردم.
I will look what time the train starts.
معلوم خواهم کرد(ببینم) قطار چه موقع حرکت میکند.
به نظر رسیدن، در صدد بودن، بهنظر آمدن، جلوه کردن، ظاهر شدن
It looks easy.
آسان به نظر میرسد.
It looks like rain.
مثل اینکه میخواهد باران بیاید.
Her room looks a mess.
اتاق او خیلی ریخته واریخته است.
He looks angry.
او عصبانی مینماید./ عصبانی بهنظر میرسد.
He is looking to buy a new house.
او درصدد خرید یک خانهی جدید است.
The two brothers look alike.
دو برادر شبیه هم هستند.
She looks her age.
قیافهاش به سنش میخورد.
The future looks bright.
آینده درخشان مینماید.
How does this dress look on me?
آیا این پیراهن به من میآید؟
The teacher does not look like himself today.
معلم، امروز مثل همیشهاش نیست.
to look one's disgust
انزجار خود را نمایان کردن
رو به طرفی بودن، مشرف بودن
The room looks seaward.
اتاق رو به دریا است.
The building looks onto a park.
روی ساختمان مشرف به پارک است.
توجه کردن، مراقب بودن، حواس جمع کردن، دقت کردن
We must look at this question again.
باید دوباره به این سؤال توجه کنیم.
Look out! There’s a car coming fast.
حواست باشه! یه ماشین با سرعت داره میاد.
Look alive!
مواظب باش!، بپا!
He looked after his grandfather.
او از پدربزرگ خود نگهداری میکرد.
Who'll look after the shop?
دکان را کی خواهد پایید؟
قصد داشتن، در فکر چیزی بودن، تصمیم داشتن، برنامه داشتن برای کاری، در نظر داشتن
They will be looking to reduce their expenditures.
آنان در نظر دارند هزینههای خود را کاهش دهند.
We’re looking to hire more staff next month.
ما برنامه داریم ماه آینده کارکنان بیشتری استخدام کنیم.
We all looked up to uncle Reza as a role model.
ما همه دایی رضا را بهعنوان سرمشق تکریم میکردیم.
We must look into this problem.
باید به این مسئله رسیدگی کنیم.
I looked in on my mother.
سری به مادرم زدم.
He looked over the letter.
او نامه را مطالعه کرد.
He looks upon cooking as boring.
او آشپزی را ملالتآور میداند.
نگاه
He darted a quick look at me.
او نگاهی سریع به من افکند.
She took another look out of the window before closing the curtain.
او پیشاز بستن پرده، بار دیگر نگاهی به بیرون انداخت.
you stole my heart with one look ...
با یک نگه دل از برم ربودی ....
جستوجو، نگاه (برای پیدا کردن چیزی)
Let me take a look in the drawer to see if the papers are inside.
بذار نگاهی داخل کشو بیندازم ببینم کاغذها آنجاست یا خیر.
He took a careful look around the room for his phone.
او بادقت اتاق را برای پیدا کردن گوشیاش جستوجو کرد.
حالت چهره، ظاهر، صورت، نگاه، قیافه، سیما
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی واژگان کاربردی سطح فوق متوسط
His proud look showed that he was satisfied with his work.
قیافهی مغرورانهاش نشان میداد از کارش راضی است.
She gave him a questioning look, waiting for an explanation.
او نگاهی پرسشگرانه به او انداخت و منتظر توضیح ماند.
One can guess from the looks of it.
از ظواهر امر میتوان حدس زد.
a look of despair
ظاهری یأسآمیز
a look at the country's economy
نگاهی به وضع اقتصادی کشور
استایل، ظاهر، قیافه، تیپ
The look this summer is colorful and sporty.
استایل این تابستان رنگارنگ و ورزشی است.
She changed her hair to create a new look.
او موهایش را تغییر داد تا ظاهری جدید بسازد.
He has the look of beggars.
او سر و وضع گداها را دارد.
زیبایی، جذابیت، ظاهر، چهره
She has stunning looks.
زیبایی خیرهکنندهای دارد.
She has both looks and youth.
او هم زیبایی دارد هم جوانی.
بررسی، توجه، نگاه دقیق، تأمل، ارزیابی
We need to have a fresh look at our marketing strategy.
ما باید نگاهی تازه به استراتژی بازاریابیمان بیندازیم.
After a second look at the contract, he noticed a mistake.
پساز بررسی دوباره قرارداد، او متوجه اشتباهی شد.
ببین (برای بیان خشم)
Look, this is your last warning.
ببین، این آخرین اخطاره.
Look here, I won’t tolerate such behavior.
ببین منو، چنین رفتاری رو تحمل نمیکنم.
مراقبت کردن، مراقب بودن، پرستاری کردن، رسیدگی کردن، مواظبت کردن
به گذشته فکر کردن
پستتر از خود دانستن، تحقیر کردن، پست شمردن
انتظار داشتن، چشمانتظار بودن، امیدوار بودن به چیزی، منتظر بودن
دنبال گشتن، در جستوجو بودن، در پی چیزی بودن
مشتاق بودن، چشمانتظار بودن، مشتاقانه منتظر بودن، لحظهشماری کردن، بیصبرانه انتظار کشیدن
(در انتهای مکاتبات رسمی) مشتاق بودن، چشمانتظار بودن، بیصبرانه منتظر بودن (ing verb- +)
ملاقات کوتاه کردن، (به کسی) سر زدن
وارسی کردن، با دقت بررسی کردن
مشاهده کردن، نظاره کردن
بررسی کردن، برانداز کردن
بهتر شدن، بهبود یافتن
نگاه کردن، جستوجو کردن، نگاه کردن، دنبال چیزی گشتن، پیدا کردن (در کتاب لغت و لیست و غیره)
سر زدن
احترام گذاشتن، والا شمردن، تحسین کردن
شبیه بودن، مانستن، به نظر رسیدن
آیندهنگری کردن
به دیدهی حقارت نگریستن، کم شمردن
بررسی کردن، دقت کردن، در نظر گرفتن، با دقت نگاه کردن، نگاه کردن
سر زدن، ملاقات کردن، دیدار کردن (برای مدتی کوتاه معمولاً در مسیر رفتن به جایی دیگر)
با کسی مثل... برخورد کردن، کسی را... دانستن
مرور کردن، نگاه گذرا انداختن
نگاه کردن (از طریق چیزی)
بیمحلی کردن، نادیده گرفتن، تظاهر کردن به ندیدن کسی
تلقی کردن، قلمداد کردن
بهنظر میرسد (که)، چنانکه گویی
نگاه حاکی از نارضایتی / نگاه مخالف
نگاه کردن، نگاهی انداختن
کوچک به نظر رسیدن
نگاه سریع
نگاهی انداختن
ظاهر بسیار محبوب، استایل بسیار پرطرفدار
ظاهر فصل جدید
بررسی معامله اسلحه
واقعا مشتاقانه منتظر ... بودن
بسیار مشتاقانه منتظر ... بودن
look into a conduct an investigation
بررسی کردن یک موضوع برای انجام یک تحقیق
ظاهرت به سنت میخوره
(عامیانه) هشیار بودن، مراقب بودن، پاییدن (معمولاً به صورت امر)
سالم بودن، مثل همیشهی خود بودن
1- همهجا را گشتن 2- دقیقاً بررسی کردن، مورد آزمایش قرار دادن
بیگدار به آب نزن، قبلاز عمل فکر کن، سنجیده عمل کن (گزنکرده، پاره نکن)
جنبههای مثبت چیزی را درنظر گرفتن
look as if butter would not melt in one's mouth
تظاهر به کمرویی کردن، کمرو و معصوم به نظر آمدن
با خشم و نفرت نگاه کردن به، (از نگاه خود) شرر باریدن
look (or be or feel) like nothing on earth
عجیب و غریب، زشت و بد
to look a gift horse in the mouth
از هدیهی دریافتی عیب گرفتن، دندان اسب پیشکشی را شمردن
برای حفظ افتخارات و رکوردهای خود جهد کردن، از پیروزیها و دستاوردهای خود حراست کردن
(انگلیس - عامیانه) تند عمل کردن
never look a gift horse in the mouth
دهان (یا دندانهای) اسب پیشکشی را بررسی نکن(نمیشمارند)، از هدیه خردهگیری نکن
(عامیانه) با نخوت نظر افکندن بر، ابرو بالا انداختن
شبیه بودن، مانستن، به نظر رسیدن
گذشتهی ساده look در زبان انگلیسی looked است.
شکل سوم look در زبان انگلیسی looked است.
وجه وصفی حال look در زبان انگلیسی looking است.
سومشخص مفرد look در زبان انگلیسی looks است.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «look» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۶ شهریور ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/look