امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی
استفاده کن

    Viewing

    ˈvjuːɪŋ ˈvjuːɪŋ
    آخرین به‌روزرسانی:
    |

    • گذشته‌ی ساده:

      viewed

    • شکل سوم:

      viewed

    • سوم‌شخص مفرد:

      views

    معنی‌ها

    noun
    (به‌ویژه تلویزیون و فیلم) تماشا، مشاهده

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    فست دیکشنری در ایکس
    noun
    (مراسم ختم) به تماشا گذاشتن جسد متوفی
    پیشنهاد بهبود معانی

    مترادف و متضاد viewing

    1. verb see or watch
      Synonyms:
      watching seeing observing considering regarding inspecting surveying catching accounting deeming reckoning esteeming
      Antonyms:
      disbelieving mistrusting
    1. verb look at carefully; study mentally
      Synonyms:
      examining studying inspecting checking scrutinizing surveying considering casing conning traversing
      Antonyms:
      ignoring
    1. verb to direct the eyes on an object
      Synonyms:
      seeing looking watching observing regarding considering examining inspecting staring gazing scanning surveying witnessing beholding glimpsing scrutinizing contemplating apprehending judging believing planning aiming picturing admiring spying peeking canvassing kenning objecting landscaping visioning
    1. noun the display of a motion picture
      Synonyms:
      showing screening
    1. noun a vigil held over a corpse the night before burial
      Synonyms:
      wake

    ارجاع به لغت viewing

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «viewing» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۴ اسفند ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/viewing

    لغات نزدیک viewing

    پیشنهاد بهبود معانی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    دودگیر دور از جاده دور از مد نظر دور افتاده کردن دور زدن یک مانع دور سر گردانی دور لگام دوران انتقاد دوران زوال دوران کیهان دوران خدمت نظام دوربین فیلمبرداری ویدیو و تلویزیون دورفتاده دورنما مانند دوره فروشی کردن دورگه شدگی دورین دوزندگی کردن دوست خواهروار دوطرفگی