با خرید اشتراک حرفه‌ای، می‌توانید پوشه‌ها و لغات ذخیره شده در بخش لغات من را در دیگر دستگاه‌های خود همگام‌سازی کنید

Reckoning

ˈrekənɪŋ ˈrekənɪŋ
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    reckoned
  • شکل سوم:

    reckoned
  • سوم شخص مفرد:

    reckons

معنی و نمونه‌جمله‌ها

  • noun
    شمارش، محاسبه، برآورد، تخمین، حدس، صورتحساب، حساب، رسیدگی به حساب، تسویه حساب، پاداش، جزا، سزا، مکافات، تاوان
    • - by my reckoning ...
    • - طبق محاسبه‌ی من ...
    • - we paid our reckoning and left.
    • - حساب خود را پرداختیم و رفتیم.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد reckoning

  1. noun computation, account
    Synonyms: adding, addition, arithmetic, bad news, bill, calculation, charge, check, ciphering, cost, count, counting, debt, due, estimate, estimation, fee, figuring, grunt, invoice, IOU, score, settlement, statement, summation, tab, working

Phrasal verbs

ارجاع به لغت reckoning

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «reckoning» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۹ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/reckoning

لغات نزدیک reckoning

پیشنهاد بهبود معانی