با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Reckoning

ˈrekənɪŋ ˈrekənɪŋ
آخرین به‌روزرسانی:

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable uncountable
محاسبه

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری
- By my reckoning, the project will be completed by next Friday.
- طبق محاسبه‌ی من این پروژه تا جمعه‌ی آتی تکمیل خواهد شد.
- A precise reckoning of the calories consumed is essential.
- محاسبه‌ی دقیق کالری مصرفی ضروری است.
noun countable uncountable
حساب، صورت‌حساب
- We paid our reckoning and left.
- حساب خود را پرداختیم و رفتیم.
- I received the reckoning for my medical expenses
- صورت‌حساب هزینه‌های پزشکی‌ام به دستم رسید.
noun countable uncountable
تسویه‌حساب، تصفیه‌حساب
- It was time for the reckoning between two rival gangs.
- زمان تسویه‌حساب بین دو باند رقیب فرارسیده بود.
- The business partners met for a reckoning.
- شرکای تجاری به‌منظور تصفیه‌حساب با هم ملاقات کردند.
noun countable uncountable
جمع‌بندی
- His reckoning made it clear that drastic changes were needed.
- جمع‌بندی او به‌وضوح نشان داد که نیاز به تغییرات مؤثر وجود دارد.
- With a reckoning of the facts, the lawyer delivered a compelling argument.
- پس از جمع‌بندی حقایق، وکیل استدلال قانع‌کننده‌ای ایراد کرد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد reckoning

  1. noun computation, account
    Synonyms: adding, addition, arithmetic, bad news, bill, calculation, charge, check, ciphering, cost, count, counting, debt, due, estimate, estimation, fee, figuring, grunt, invoice, IOU, score, settlement, statement, summation, tab, working

Idioms

ارجاع به لغت reckoning

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «reckoning» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/reckoning

لغات نزدیک reckoning

پیشنهاد بهبود معانی