امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Reclaim

rɪˈkleɪm rɪˈkleɪm
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    reclaimed
  • شکل سوم:

    reclaimed
  • سوم‌شخص مفرد:

    reclaims
  • وجه وصفی حال:

    reclaiming

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive
پس گرفتن، دوباره به دست آوردن، بازیافتن، درخواست استرداد چیزی را کردن، بازپس خواستن، مطالبه‌ی مجدد کردن، (دوباره) خواهان شدن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس
- Ali came back from the war and reclaimed his former job at the factory.
- علی از جنگ برگشت و خواهان شغل سابق خود در کارخانه شد.
- People were reclaiming their lost civil rights from the government.
- مردم حقوق مدنی از دست‌رفته‌ی خود را از دولت مطالبه می‌کردند.
verb - transitive
آباد کردن، احیا کردن (زمین)
- The government invested millions of dollars to reclaim the barren desert and turn it into a lush agricultural area.
- حکومت میلیون‌ها دلار سرمایه‌گذاری کرد تا صحرای بایر را آباد کند و آن را به منطقه کشاورزی سرسبزی تبدیل کند.
- After years of neglect, the community came together to reclaim the neglected park and transform it into a beautiful recreational space.
- پس از سال‌ها بی‌توجهی، افراد جامعه گرد هم آمدند تا پارک مغفول را احیا کنند و آن را به فضای تفریحی زیبایی تبدیل کنند.
verb - transitive
بازیابی کردن، بازیافت کردن (مواد قابل مصرف)
- a firm that reclaims metal from old machinery
- مؤسسه‌ای که کارش بازیافت فلزات از ماشین‌آلات قراضه است
- It is important to reclaim and repurpose materials in order to conserve resources and reduce waste.
- بازیابی و استفاده‌ی مجدد از مواد به منظور حفظ منابع و کاهش ضایعات مهم است.
verb - transitive
به راه راست هدایت کردن، اصلاح کردن، نجات دادن
- She spent her life reclaiming former criminals.
- عمر خود را صرف هدایت تبهکاران سابق کرد.
- With proper counseling and support, it is possible to reclaim even the most troubled individuals and help them turn their lives around.
- با مشاوره و حمایت مناسب، می‌توان حتی مشکل‌دارترین افراد را اصلاح کرد و به آن‌ها کمک کرد تا زندگی خود را تغییر دهند.
verb - transitive
قدیمی رام کردن
- The dog trainer was able to reclaim the aggressive pit bull.
- مربی سگ توانست پیتبول تهاجمی را رام کند.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد reclaim

  1. verb To bring into usable condition
    Synonyms:
    recover restore regenerate recondition reform restitute rescue rebuild work-over redeem reconstruct domesticate recall rehabilitate recover from refuse reinstate recycle refurbish convert rejuvenate enhance repair renovate remodel resolve develop salvage save tame train rectify
  1. verb To reform
    Synonyms:
    recover rehabilitate redeem mend repossess domesticate rescue domesticize improve salvage domesticise tame
  1. verb To bring back, as from error, to a right or proper course; reform.
    Synonyms:
    save

ارجاع به لغت reclaim

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «reclaim» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۶ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/reclaim

لغات نزدیک reclaim

پیشنهاد بهبود معانی