گذشتهی ساده:
tamedشکل سوم:
tamedسومشخص مفرد:
tamesوجه وصفی حال:
tamingصفت تفضیلی:
tamerصفت عالی:
tamestرام، اهلی، بیروح، بیمزه، خودمانی، راه کردن
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی واژگان کاربردی سطح پیشرفته
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
a tame monkey
میمون رام
wild animals and tame animals
حیوانات وحشی و حیوانات رام
I have got a tame servant who keeps my house in order.
نوکر سربهراهی دارم که خانهام را مرتب و منظم میکند.
Several dams have made the Mississippi a pretty tame and useful river.
سدهای متعدد رودخانهی میسیسیپی را مهار و قابلاستفاده کرده است.
a tame boxing match
مسابقهی مشتزنی خستهکننده
a tame book
کتاب بیمزه
The yield of wild corn is much less than of tame varieties.
بازده ذرت وحشی از بازده انواع اهلی آن بسیار کمتر است.
It is practically impossible to tame such animals as lions and tigers.
رام کردن برخی از جانوران مانند شیر و پلنگ عملاً غیرممکن است.
She finally managed to tame her husband.
بالأخره موفق شد که شوهر خود را رام کند.
the building of roads and the taming of wild rivers
ساختن جاده و مهار کردن رودخانههای سرکش
the taming of a shrew
آدم کردن یک سلیطه
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «tame» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۰ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/tame