فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Domestic

dəˈmestɪk dəˈmestɪk

صفت تفضیلی:

more domestic

صفت عالی:

most domestic

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

adjective B2

داخلی، درون‌مرزی، ساخت میهن، وطنی، بومی

domestic products

فرآورده‌های ساخت میهن

Canada's domestic affairs

امور داخلی کانادا

نمونه‌جمله‌های بیشتر

domestic industries

صنایع بومی

adjective

خانگی، خانوادگی، خانه‌دار، وابسته یا مربوط به خانه

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام

domestic chores

کارهای مربوط به خانه

The baby's birth doubled her domestic problems.

تولد نوزاد مسائل خانوادگی او را دو برابر کرد.

adjective

اهلی، رام، بومی، خانگی

domestic animals

حیوانات اهلی

The domestic cat purred.

گربه‌ی خانگی خرخر کرد.

noun countable

مستخدم، خدمتکار، نوکر، کلفت

We used to have four domestics.

ما چهار مستخدم داشتیم.

The domestic prepared a delicious meal for the family.

خدمتکار غذای خوشمزه‌ای برای خانواده آماده کرد.

noun countable informal

انگلیسی بریتانیایی جنگ داخلی، درگیری داخلی

noun

(معمولاً به صورت جمع) کالای داخلی، تولید داخلی

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد domestic

  1. adjective household
    Synonyms:
    family home private homely indoor tame calm tranquil devoted settled trained homelike subdued submissive pet stay-at-home sedentary domiciliary
    Antonyms:
    business industrial office
  1. adjective not foreign
    Synonyms:
    national native internal inland municipal homemade indigenous home-grown handcrafted intestine intramural
    Antonyms:
    foreign alien

لغات هم‌خانواده domestic

  • adjective
    domestic

ارجاع به لغت domestic

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «domestic» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/domestic

لغات نزدیک domestic

پیشنهاد بهبود معانی