صفت تفضیلی:
more domesticصفت عالی:
most domesticداخلی، درونمرزی، ساخت میهن، وطنی، بومی
domestic products
فرآوردههای ساخت میهن
Canada's domestic affairs
امور داخلی کانادا
domestic industries
صنایع بومی
خانگی، خانوادگی، خانهدار، وابسته یا مربوط به خانه
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
domestic chores
کارهای مربوط به خانه
The baby's birth doubled her domestic problems.
تولد نوزاد مسائل خانوادگی او را دو برابر کرد.
اهلی، رام، بومی، خانگی
domestic animals
حیوانات اهلی
The domestic cat purred.
گربهی خانگی خرخر کرد.
مستخدم، خدمتکار، نوکر، کلفت
We used to have four domestics.
ما چهار مستخدم داشتیم.
The domestic prepared a delicious meal for the family.
خدمتکار غذای خوشمزهای برای خانواده آماده کرد.
انگلیسی بریتانیایی جنگ داخلی، درگیری داخلی
(معمولاً به صورت جمع) کالای داخلی، تولید داخلی
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «domestic» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/domestic