Inland

ˈɪnlənd ˈɪnlənd ˈɪnlənd ˈɪnlənd ˈɪnlənd ˈɪnlənd
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun adjective adverb
درون کشور، درون‌مرزی، داخله

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام
- inland waterways
- آب‌راه‌های درون‌بومی
- the island's inland
- درون‌بوم (سرزمین‌های داخلی) جزیره
- The road extends several miles inland.
- جاده چندین مایل در خشکی ادامه دارد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد inland

  1. adjective interior
    Synonyms: hinterland, midland, provincial, back-country, backland, boondocks, inward, upcountry, heartland, central
    Antonyms: coastal, border, frontier

ارجاع به لغت inland

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «inland» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/inland

لغات نزدیک inland

پیشنهاد بهبود معانی