صفت تفضیلی:
more centralصفت عالی:
most centralمرکزی، اصلی
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
the central office
دفتر مرکزی
She was driving from the airport to central London.
او داشت از فرودگاه به مرکز لندن میراند.
Central America
امریکای مرکزی
the central committee
کمیتهی مرکزی
the central point of his speech
نکته اصلی سخنرانی او
The monster had two long ears and a single central eye.
غول، دو گوش دراز و تنها یک چشم در وسط داشت.
دولت مرکزی
حرارت مرکزی، شوفاژ سانترال
دستگاه مرکزی سلسلهی اعصاب
نقش اساسی داشتن
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «central» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۰ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/central