برجسته، نمایان، رو به بیرون، (بهزبان شوخی) جستوخیزکننده
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
a salient animal
جانور جهنده
a salient fish
ماهی جهنده
a salient spring
چشمهی جوشنده
Her nose was salient and pointed.
بینی او برآمده و نوکدار بود.
some of the salient features of her speech
برخی از نکات برجستهی نطق او
There are salients all along the front.
در تمام طول جبهه خطوط نفوذی قرار دارد.
salient point
نقطهی تیز
salient angle
زاویهی محدب
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «salient» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۹ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/salient