گذشتهی ساده:
signalledشکل سوم:
signalledسومشخص مفرد:
signalsوجه وصفی حال:
signallingشکل جمع:
signalsعلامت، نشان، راهنما، اخطار، آژیر
a bugle signal to attack
شیپور به نشان حمله
a signal that warns of an air raid
آژیری که حملهی هوایی را اخطار میدهد
علامت دادن، با اشاره رساندن، خبر دادن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
He signalled his wife to leave the room.
به زنش اشاره کرد که اتاق را ترک کند.
He signalled the fleet to turn back.
به ناوگان علامت داد که برگردند.
قابل توجه، چشمگیر
a signal achievement
موفقیت چشمگیر
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «signal» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/signal