گذشتهی ساده:
winkedشکل سوم:
winkedسومشخص مفرد:
winksوجه وصفی حال:
winkingشکل جمع:
winksپلک زدن، چشمک زدن، کورکوری کردن، کورموشی نگاه کردن، چشم برهم زدن، چشم را بازوبسته کردن (ارادی در مقایسه با فعل blink)
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی واژگان کاربردی سطح فوق متوسط
Effat Khanom winked at her husband.
عفت خانم به شوهرش چشمک زد.
He winked at me to be quiet.
به من چشمک زد که ساکت باشم.
The smoke forced him to wink his eyelids repeatedly.
دود او را مجبور کرد که مکرراً پلکهایش را برهم بزند.
خاموش و روشن شدن، سوسو زدن، چشمک زدن (چراغ)
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The village lights were winking in the dark.
در تاریکی چراغهای دهکده سوسو میزدند.
The Christmas lights in the park winked merrily.
چراغهای [درخت] کریسمس در پارک چشمک میزدند.
پایان یافتن، به اتمام رسیدن، خاموش شدن (معمولاً با حرف اضافهی out)
when his employment winked out ...
وقتی که شغلش به پایان رسید ...
Street lights winked out at 5 a.m.
چراغهای خیابان ساعت ۵ صبح خاموش شدند.
چشمک، سوسو، چشم برهمزدن (بهمثابهی لحظهای کوتاه)
a wink and a smile
یک چشمک و یک لبخند
quick as a wink
بهسرعت یک چشم برهمزدن
He disappeared in a wink.
در یک چشم برهمزدن ناپدید شد.
نادیده گرفتن، اغماض کردن
He refused to wink at any violation of the law.
او حاضر نشد هیچگونه تخطی از قانون را نادیده بگیرد.
She winked at the problem.
مشکل را نادیده گرفت.
چرت، چشم برهمزنی، چشمگرمی، خواب کوتاه
I didn't sleep a wink last night.
دیشب یک لحظه هم خوابم نبرد.
I can't concentrate on work after lunch without catching a wink.
بدون چشمگرمی، نمیتوانم بعد از ناهار روی کار تمرکز کنم.
علامت دادن (با نور یا چراغ)
The destroyer was winking urgently.
ناوشکن با فوریت علامت میداد.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «wink» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/wink