با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!
دریافت هدیه

    Laptop

    ˈlæptɑːp ˈlæptɑːp ˈlæptɒp ˈlæptɒp
    آخرین به‌روزرسانی:
    |

    • شکل جمع:

      laptop computers

    معنی

    noun countable A2
    laptop, لپ‌تاپ (یک کامپیوتر قابل حمل که معمولاً با باتری کار می‌کند، به اندازه‌ای کوچک است که روی پای کاربر قرار می‌گیرد و دارای صفحه‌نمایشی است که مانند یک درب روی صفحه کلید بسته می‌شود.)
    کامپیوتر لپ‌تاپ (یک کامپیوتر قابل حمل که معمولاً با باتری کار می‌کند، به اندازه‌ای کوچک است که روی پای کاربر قرار می‌گیرد و دارای صفحه‌نمایشی است که مانند یک درب روی صفحه کلید بسته می‌شود.)
    اصطلاحات و لغات مربوط به کامپیوتر

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    نرم افزار آی او اس فست دیکشنری
    پیشنهاد بهبود معانی

    مترادف و متضاد laptop

    1. noun A portable computer small enough to use in your lap
      Synonyms: laptop computer

    ارجاع به لغت laptop

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «laptop» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/laptop

    لغات نزدیک laptop

    پیشنهاد بهبود معانی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    حاشاپذیر حرف ربط همپایه حرق حرکت کردن با زحمت حرکت کردن باخشونت حساب شدنی حشیشه البرق حفظ کردن از حرارت حق الامتیاز نفت حق به جانب کردن حقیرشماری حلقاویز کردن حلقه پیستون حمام کردن حمله متقابل حوزه فرعی حکم اتهام حکم تملک موقت حکم کردن از پیش حکمت ارسطو حیران کردن حیفا حیوان ابرش حیوانی کردن حلقه زینتی حس باصره حرکت کردن با تکان های تند و ناگهانی