فست‌دیکشنری ۱۷ ساله شد! 🎉

Width

wɪdθ wɪdθ
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    widths

معنی و نمونه‌جمله‌ها

  • noun B2
    پهنا، عرض، پهنه، وسعت، چیز پهن
    • - the width of this rug
    • - پهنای این فرش
    • - wallpaper in several widths
    • - کاغذ دیواری به عرض‌های مختلف
    • - a road of this width
    • - جاده‌ای به این پهنی
    • - the width of his knowledge
    • - وسعت دانش او
    • - give width to a sleeve
    • - آستین را گشاد کردن
    • - a width of velvet
    • - یک قواره (پارچه‌ی) مخمل
    • - two widths of cloth
    • - دو قواره پارچه
    مشاهده نمونه‌جمله بیشتر
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد width

  1. noun breadth, wideness of some amount
    Synonyms: amplitude, area, broadness, compass, cross measure, diameter, distance across, expanse, extent, girth, measure, range, reach, scope, span, squatness, stretch, thickness
    Antonyms: height, tallness

لغات هم‌خانواده width

ارجاع به لغت width

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «width» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۹ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/width

لغات نزدیک width

پیشنهاد بهبود معانی