با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Height

haɪt haɪt
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    heights

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun B1
بلندی، رفعت، ارتفاع، جای مرتفع، آسمان، عرش، منتها درجه، تکبر، در بحبوحه، (در جمع) ارتفاعات، عظمت

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس
- three meters in height
- به بلندی سه متر
- What is the height of Mount Damavand?
- ارتفاع کوه دماوند چقدر است؟
- the height reached by the rocket
- ارتفاعی که موشک به آن رسید
- the heights around the city
- بلندی‌های اطراف شهر
- We finally reached the height of the mountain.
- بالأخره به سر کوه رسیدیم.
- He fell down from the height of the tower.
- او از بالای برج پایین افتاد.
- at the height of fame
- (مجازی) در اوج شهرت
- In that century, Egyptian civilization reached its height.
- در آن سده تمدن مصر به بالاترین حد خود رسید.
- The height of stupidity!
- منتهای حماقت!
- the height of passion
- اوج شهوت
- at the very height of the storm
- درست در بحبوحه‌ی توفان
- State your weight and height.
- وزن و قد خود را ذکر کنید.
- a man who is six feet in height
- مردی که قد او شش پا است
نمونه‌جمله‌های بیشتر
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد height

  1. noun altitude, top part
    Synonyms: acme, apex, apogee, brow, ceiling, crest, crown, cusp, elevation, extent, highness, hill, loftiness, mountain, peak, pinnacle, pitch, prominence, rise, solstice, stature, summit, tallness, tip, tiptop, vertex, zenith
    Antonyms: bottom, depth, lowness
  2. noun climax; importance
    Synonyms: acme, crest, crisis, crowning point, culmination, dignity, eminence, end, exaltation, extremity, grandeur, heyday, high point, limit, loftiness, maximum, ne plus ultra, prominence, sublimity, top, ultimate, utmost degree, uttermost
    Antonyms: bottom, nadir, unimportance

Collocations

  • gain height

    بالا رفتن، اوج گرفتن، ارتفاع به دست آوردن، فرازیدن

  • lose height

    پایین رفتن، ارتفاع از دست دادن، زیر رفتن

  • take the height of

    1- (نجوم) فرازای ستاره و غیره را اندازه گرفتن، فرازا سنجی کردن 2- بلندی چیزی را سنجیدن، بلندا سنجی کردن، ارتفاع‌سنجی‌ کردن

لغات هم‌خانواده height

ارجاع به لغت height

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «height» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۶ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/height

لغات نزدیک height

پیشنهاد بهبود معانی