Maximum

ˈmæksəməm ˈmæksəməm
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    maximums

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun B1
بیشترین، بیشین، بزرگترین و بالاترین رقم، منتهی درجه، بزرگترین، بالاترین، ماکسیمم، بیشینه، حداکثر

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری
- maximum temperature
- بیشینه‌ی حرارت، حداکثر دما
- Maximum speed on city roads is 60 kilometers.
- حداکثر سرعت در جاده‌های شهر 60 کیلومتر است.
- maximum point
- (ریاضی) نقطه‌ی اوج، نقطه‌ی بیشینه
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد maximum

  1. adjective highest, utmost
    Synonyms: best, biggest, greatest, largest, maximal, most, mostest, outside, paramount, superlative, supreme, top, topmost, ultimate
    Antonyms: least, lowest, minimum, smallest
  2. noun upper limit, greatest amount
    Synonyms: apex, apogee, ceiling, climax, crest, culmination, extremity, height, max, maxi, most, nonpareil, peak, pinnacle, preeminence, record, summit, supremacy, the end, top, utmost, uttermost, zenith
    Antonyms: least, low, minimum, smallest

ارجاع به لغت maximum

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «maximum» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/maximum

لغات نزدیک maximum

پیشنهاد بهبود معانی