Paramount

ˈpærəmaʊnt ˈpærəmaʊnt
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adjective noun countable C2
فائق، حاکم عالی مقام، ریش‌سفید، برتر، بزرگتر، برترین

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
- the paramount sheikh in that remote desert
- شیخ عالی‌مقام‌ در آن صحرای دورافتاده
- the paramount patriarch of that group
- ریش‌سفید ارشد آن گروه
- The need of this village for water is paramount.
- نیاز این دهکده به آب ارجح است.
- Time is of paramount importance.
- زمان بالاترین درجه‌ی اهمیت را دارد.
- the paramount problem of our age
- مهم‌ترین مسئله‌ی عصر ما
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد paramount

  1. adjective principal, superior
    Synonyms: ascendant, capital, cardinal, chief, commanding, controlling, crowning, dominant, eminent, first, foremost, headmost, leading, main, outstanding, overbearing, predominant, predominate, preeminent, premier, preponderant, prevalent, primary, prime, regnant, sovereign, supreme
    Antonyms: inferior, last, least, less, lesser, lowest, minor, secondary, smallest, trivial

ارجاع به لغت paramount

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «paramount» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/paramount

لغات نزدیک paramount

پیشنهاد بهبود معانی