فائق، حاکم عالی مقام، ریشسفید، برتر، بزرگتر، برترین
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
the paramount sheikh in that remote desert
شیخ عالیمقام در آن صحرای دورافتاده
the paramount patriarch of that group
ریشسفید ارشد آن گروه
The need of this village for water is paramount.
نیاز این دهکده به آب ارجح است.
Time is of paramount importance.
زمان بالاترین درجهی اهمیت را دارد.
the paramount problem of our age
مهمترین مسئلهی عصر ما
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «paramount» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/paramount